تا دیدن آن ماه فروزنده محال است
فیروزیام از اختر فرخنده محال است
تا زلف پراکندهٔ او جمع نگردد
جمعیت دلهای پراکنده محال است
تا از همه شیرین دهنان چشم نپوشی
بوسیدن آن لعل شکرخنده محال است
مشکل که به دستم رسد آن لعل گهر بار
بر دست گدا گوهر ارزنده محال است
گر عشق من از پرده عیان شده عجبی نیست
پوشیدن این آتش سوزنده محال است
من در همه احوال خوشم، تا تو نگویی
کز بهر کسی شادی پاینده محال است
گر خواجه مشفق بکشد یا که ببخشد
الا روش بندگی از بنده محال است
بشنو که دم تیشه چه خوش گفت به فرهاد
رفتن ز سر کوی وفا، زنده محال است
کس در عقبش قوت رفتار ندارد
همراهی آن سرو خرامنده محال است
آگاه نشد هیچکس از بازی گردون
آگاهی از این گنبد گردنده محال است
سرمایهٔ دریای گرانمایه فروغی
بیابر کف خسرو بخشنده محال است
شه ناصردین آن که بر رای منیرش
تابیدن خورشید درخشنده محال است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس ناامیدی و دشواریهای عشق و رویای دست نیافتنی است. شاعر از محال بودن دیدن ماه، جمعآوری دلهای پراکنده و بوسیدن لبان شیرین سخن میگوید. او تأکید میکند که عشقش به سرعت قابل مشاهده است و پوشاندن آتش عشق غیرممکن است. همچنین بیان میکند که هیچ کس نمیتواند از دلدادگی به معشوق خوشحال شود، چون پایدار بودن شادمانی برای دیگران محال است. شاعر در نهایت به ناپایداری دنیا و عدم شناخت انسانها از واقعیتهای زندگی اشاره میکند، بهطوریکه محبت و زیبایی عشق همواره دور از دسترس میماند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانم آن ماه درخشان را ببینم، خوشبختیام نیز از ستارهی نیکبختی غیرممکن است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که موهای پخش و پراکندهی او به هم نریخته و مرتب نشود، ایجاد همبستگی در دلهای پراکنده غیرممکن است.
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی لبهای شیرین را ببوسی، باید از همه افراد شیرینزبان چشمپوشی کنی؛ در غیر این صورت، بوسیدن آن گوهر زیبای لبها ممکن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که مشکلات به من میرسند، مثل این است که اشیای قیمتی و باارزش دست گدایی را بگیری، زیرا چنین چیزی ممکن نیست.
هوش مصنوعی: اگر عشق من به وضوح نمایان شده، چیز عجیبی نیست؛ چرا که نمیتوان این آتش سوزان را پوشاند.
هوش مصنوعی: من در هر شرایطی خوشحال هستم، تا زمانی که تو نگویی که شادی برای کسی همیشه ممکن نیست.
هوش مصنوعی: اگر آقا مهربانی کند و یا ببخشد، اما راه بندگی از بنده دور است و نمیتواند آن را انجام دهد.
هوش مصنوعی: بشنو که صدای تیشه چه نغمهای خوش دارد، فرهاد میگوید که رفتن از سر کوی عشق و وفا غیرممکن و مرده است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به راحتی از پس حرکت و زیبایی آن سرو بلندقد برآید و همراهی او ممکن نیست.
هوش مصنوعی: هیچکس از چرخش و تغییرات بیپایان زندگی باخبر نیست و فهمیدن این که این جهان چقدر ناپایدار است، غیرممکن است.
هوش مصنوعی: ثروت و دارایی مانند دریای باارزش، به راحتی در دسترس نیست و نمیتوان به سادگی از لطف و بخشش کسی مانند خسرو بهرهمند شد.
هوش مصنوعی: شهباز ناصردین، به قدرت و تأثیر او اشاره دارد و بیان میکند که تابش خورشید درخشان بر آرای او ممکن نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.