طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است
نگار مست شراب است و مدعی هشیار
فغان که دوست به خواب است و خصم بیدار است
چگونه در غم او دعوی وفا نکنم
که شاهدم دل مجروح و چشم خونبار است
هنوز قابل این فیض نیستم در عشق
وگرنه از پی قتلم بهانه بسیار است
پی پرستش خود برگزیدهام صنمی
که زلف خم به خمش حلقههای زنار است
نگیرم ار سر زلفش به راستی چه کنم
که روزگار پریشان و کار دشوار است
به هیچ خانه نجستم نشان جانان را
که جانم از حرم و دیر هر دو بیزار است
لبش به جان گرانمایه بوسه نفروشد
ندانم این چه متاع و چگونه بازار است
ز سوز نالهٔ مرغ چمن توان دانست
که در محبت گل مو به مو گرفتار است
فروغی آن رخ رخشنده زیر زلف سیاه
تجلی مه تابنده در شب تار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از آن است. شاعر به معشوقی اشاره میکند که زیبایی و جذابیتی خاص دارد اما خود نیز در غم و اندوه به سر میبرد. او از معشوقی میگوید که در حالی که او به خواب فرو رفته، دشمنش بیدار است. شاعر احساس میکند که دلش مجروح است و عشق باعث شده تا همواره در رنج و غم باشد. همچنین اشاره دارد که در عشق هنوز به مقام والایی نرسیده و از این رو نمیتواند به درستی عشق را پرستش کند. او در حالتی میان عشق و درد دست و پا میزند و از چالشهای ناشی از این احساسات رنج میبرد. در پایان، تصویری زیبا از معشوقش با زلفی سیاه و چهرهای درخشان توصیف میکند که همچون نوری در شب تار است.
هوش مصنوعی: دکتر دلها همان چشمی است که به دیگران آسیب میزند، اما افسوس که خود آن چشم همیشه در حال رنج و بیماری است.
هوش مصنوعی: عشوهگر دلبندم مست شراب است و معشوقی که خود را هوشیار میداند، ناله میکند که در خواب دوست غرق شده و دشمنش بیدار و حواس جمع است.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم در غم او ادعای وفاداری کنم، در حالی که دلbroken و چشمانم پر از اشک است؟
هوش مصنوعی: من هنوز به آن درجه از عشق نرسیدهام که لیاقت این لطف را داشته باشم، وگرنه برای بهانهجویی در پی انتقالم، دلایل زیادی دارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و پرستش خود، محبوبی را انتخاب کردهام که موهایش به آرامی حلقهزده و از زیبایی خاصی برخوردار است.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم از زیباییهای او بهرهمند شوم، چه کار کنم که این روزها پر از ناراحتی و مشکلات است؟
هوش مصنوعی: من به هیچ خانه و مکان مقدسی سراغی از محبوبم نگرفتهام، چون جانم از خانههای مذهبی و مکانهای باستانی هم دلگیر و بیزار است.
هوش مصنوعی: لبخند او را که برایم بسیار با ارزش است، به سادگی نمیفروشد. نمیدانم این چه جنس با ارزشی است و این بازار چگونه است که چنین احساسی دارد.
هوش مصنوعی: از ناله و گریهٔ پرندهٔ چمن میتوان فهمید که در عشق گل، به شدت درگیر و گرفتار است.
هوش مصنوعی: مانند پرتوهای درخشان ماه در تاریکی شب، چهره زیبای او زیر سایه موی سیاهش میدرخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا نظام ممالک قوام روی زمین
تو آفتابی و صدر تو آسمانوار است
ز دور خامهٔ تو شرق و غرب بیرون نیست
که بر محیط جهان خامهٔ تو پرگار است
ز بس که بر سم اسبت لب کفات رسید
[...]
سریر سلطنت عشق بر سر دار است
از آن سبب سر این دار جای سردار است
به جان جملهٔ رندان مست کاین دل ما
مدام در هوس دست بوس خمار است
بیا که سینهٔ ما مخزنیست پر اسرار
[...]
کسی که در رهش از پا و سر خبردار است
نه عاشق است که در بند کفش و دستار است
غمی به گرد دلم جلوهگر شده که از آن
غباری ار بنشیند بر آسمان بار است
بدیگران ببر ای باد بوی نومیدی
[...]
دل رمیده ام از خنده ی تو بیزار است
به دیده موج قدح، می گزیده را مار است
فزود زردی رخسارم از می گلگون
که باده رنگ مرا آب زعفران زار است
مسیح را نگذارد برون ز خانه ی خویش
[...]
چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است
سری که عشق درونیست خانه تار است
هزار خرمن شادی به نیم جو نخرد
بجان دلی که غم عشق را خریدار است
بعشق زنده بود هر چه هست در عالم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.