گنجور

 
فروغی بسطامی

طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است

ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است

نگار مست شراب است و مدعی هشیار

فغان که دوست به خواب است و خصم بیدار است

چگونه در غم او دعوی وفا نکنم

که شاهدم دل مجروح و چشم خون‌بار است

هنوز قابل این فیض نیستم در عشق

وگرنه از پی قتلم بهانه بسیار است

پی پرستش خود برگزیده‌ام صنمی

که زلف خم به خمش حلقه‌های زنار است

نگیرم ار سر زلفش به راستی چه کنم

که روزگار پریشان و کار دشوار است

به هیچ خانه نجستم نشان جانان را

که جانم از حرم و دیر هر دو بیزار است

لبش به جان گران‌مایه بوسه نفروشد

ندانم این چه متاع و چگونه بازار است

ز سوز نالهٔ مرغ چمن توان دانست

که در محبت گل مو به مو گرفتار است

فروغی آن رخ رخشنده زیر زلف سیاه

تجلی مه تابنده در شب تار است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

ایا نظام ممالک قوام روی زمین

تو آفتابی و صدر تو آسمان‌وار است

ز دور خامهٔ تو شرق و غرب بیرون نیست

که بر محیط جهان خامهٔ تو پرگار است

ز بس که بر سم اسبت لب کفات رسید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

سریر سلطنت عشق بر سر دار است

از آن سبب سر این دار جای سردار است

به جان جملهٔ رندان مست کاین دل ما

مدام در هوس دست بوس خمار است

بیا که سینهٔ ما مخزنیست پر اسرار

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی

کسی که در رهش از پا و سر خبردار است

نه عاشق است که در بند کفش و دستار است

غمی به گرد دلم جلو‌ه‌گر شده که از آن

غباری ار بنشیند بر آسمان بار است

بدیگران ببر ای باد بوی نومیدی

[...]

سلیم تهرانی

دل رمیده ام از خنده ی تو بیزار است

به دیده موج قدح، می گزیده را مار است

فزود زردی رخسارم از می گلگون

که باده رنگ مرا آب زعفران زار است

مسیح را نگذارد برون ز خانه ی خویش

[...]

فیض کاشانی

چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است

سری که عشق درونیست خانه تار است

هزار خرمن شادی به نیم جو نخرد

بجان دلی که غم عشق را خریدار است

بعشق زنده بود هر چه هست در عالم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه