ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
... در دل چنگیزیان زان پس پدید آمد نفاق
تا ز کفشان شد برون شیراز و کرمان و عراق
سرور احرار ایرانند آل سربدار ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب
... کودکان را که می کند ساکت
کفش خواهند و پالتو و ژاکت
بی زبان ها زبان نمی فهمند ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۳ - در صفت زن خوب
... او نه زن سرو بوستان وفاست
راستی کفش پای این سره زن
به از آن مرد ابله کودن ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
... حق دهقان را اگر ملاک مالک گشته است
از کفش بی آفت تأخیر می باید گرفت
پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما ...
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان
... ابا هدیه و جامه زرنگار
کمربند زرین و از کفش زر
ز شمشیر هندی دسته گهر ...
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۲ - اردو کشی داریوش به هندوستان
... همه پرچم سبز و سرخ و بنفش
بپاهایشان بود زرینه کفش
سپهبد شهنشاه را از دور دید ...
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
... بمن اسب دادند و رخت و سلاح
بدادند کفش و کمر با کلاه
همه تاخت کردند تا آبشار ...
... نهاده بسرشان کله­های زر
کمربند زر کفش زرشان بپا
ز زر گشت آن افسران سپاه ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در مدح شهابالثاقب حضرت مولیالموالی علی علیهالسلام
... نه شوق نام دگر دارد و نه غصه ننگ
نه پا ز کفش کند فهم و نی سر از دستار
نه فکر سود و زیان و نه قید عیب و هنر ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
... بس شهریار قادر و سلطان مقتدر
رفتند و رفت از کفشان اقتدارها
بس کاردان که در عوض پیشرفت کار ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
... ترک چشمت گر نخواهد خون مردم ریختن
در کفش ز ابرو و مژگان این کمان تیر چیست
ایکه گویی عشق یارت از دو عالم بازداشت ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
... ترک چشمت گر نخواهد خون مردم ریختن
در کفش ز ابرو و مژگان این کمان تیر چیست
ایکه گووی عشق یارت از دو عالم بازداشت ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
با بت ساده نشستن که ثواتبست و مباح
خوش بود خاصه که گیری ز کفش ساغر راح
در ره عشق بتان کوش که صاحبنظران ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲
... که به جایی نرسد مرد ز بی ادراکی
دامنی در کفش البته فتد همچو صغیر
هر که در عشق نهد گام به دامن پاکی
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - نسخه کیمیا
... اشک مقطر به رخ زرد فام
کفش و کله جبه و دستار و دلق
رفت همه در گرو زاج و طلق ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۸ - حکایت
شنیدستم بدیوانه نمایی
ترحم کرد شخصی کفش پایی
شد آن ژولیده حق بر لب رود
بزیر سر نهاد آن کفش و بغنود
ز جاجست و در آبش کرد پرتاب
که نگذارد روم این کفش در خواب
بلی بهر دلی کان جای یار است
به کفشی هم تعلق ناگوار است
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر
... با هیکل نحیف و خیالات غم فزای
از دست میخ کفش به پا گه همی جهید
در کفش می نمود همی جابه جای پای
چون دلش خوراک و چو پیراهن شهید ...
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱ - کوه الوند و شهر همدان
... در پناه صف کهسار طبیعت همه سوی
از زمرد قلمی در کفش و نقشه کش است
همه سو دایه جویی ست که در تربیت است ...
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - ملت فروش
یکی را ز تن جامه در دزدگاه
بکندند از کفش پا تا کلاه
پس آنگاه آن روز تا شب دوید ...
میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۱ - جمهوری سوار،تفصیل جناب جمبول
... باز میل شیره کرد آن نابکار
اشتها برد از کفش صبر و قرار
دید بسته عهد او با عابدین ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۲ - بی پدر
... دیشب از دیده من آتش جست
هم قبا داشت ثریا هم کفش
دل من بود که ایام شکست ...