گنجور

 
۱۰۸۱

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

... در دل چنگیزیان زان پس پدید آمد نفاق

تا ز کفشان شد برون شیراز و کرمان و عراق

سرور احرار ایرانند آل سربدار ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۰۸۲

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب

 

... کودکان را که می کند ساکت

کفش خواهند و پالتو و ژاکت

بی زبان ها زبان نمی فهمند ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۰۸۳

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۳ - در صفت زن خوب

 

... او نه زن سرو بوستان وفاست

راستی کفش پای این سره زن

به از آن مرد ابله کودن ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۰۸۴

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

... حق دهقان را اگر ملاک مالک گشته است

از کفش بی آفت تأخیر می باید گرفت

پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما ...

فرخی یزدی
 
۱۰۸۵

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان

 

... ابا هدیه و جامه زرنگار

کمربند زرین و از کفش زر

ز شمشیر هندی دسته گهر ...

افسرالملوک عاملی
 
۱۰۸۶

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۲ - اردو کشی داریوش به هندوستان

 

... همه پرچم سبز و سرخ و بنفش

بپاهایشان بود زرینه کفش

سپهبد شهنشاه را از دور دید ...

افسرالملوک عاملی
 
۱۰۸۷

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار

 

... بمن اسب دادند و رخت و سلاح

بدادند کفش و کمر با کلاه

همه تاخت کردند تا آبشار ...

... نهاده بسرشان کله­های زر

کمربند زر کفش زرشان بپا

ز زر گشت آن افسران سپاه ...

افسرالملوک عاملی
 
۱۰۸۸

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در مدح شهاب‌الثاقب حضرت مولی‌الموالی علی علیه‌السلام

 

... نه شوق نام دگر دارد و نه غصه ننگ

نه پا ز کفش کند فهم و نی سر از دستار

نه فکر سود و زیان و نه قید عیب و هنر ...

صغیر اصفهانی
 
۱۰۸۹

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

... بس شهریار قادر و سلطان مقتدر

رفتند و رفت از کفشان اقتدارها

بس کاردان که در عوض پیشرفت کار ...

صغیر اصفهانی
 
۱۰۹۰

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

... ترک چشمت گر نخواهد خون مردم ریختن

در کفش ز ابرو و مژگان این کمان تیر چیست

ایکه گویی عشق یارت از دو عالم بازداشت ...

صغیر اصفهانی
 
۱۰۹۱

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

... ترک چشمت گر نخواهد خون مردم ریختن

در کفش ز ابرو و مژگان این کمان تیر چیست

ایکه گووی عشق یارت از دو عالم بازداشت ...

صغیر اصفهانی
 
۱۰۹۲

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

با بت ساده نشستن که ثواتبست و مباح

خوش بود خاصه که گیری ز کفش ساغر راح

در ره عشق بتان کوش که صاحبنظران ...

صغیر اصفهانی
 
۱۰۹۳

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲

 

... که به جایی نرسد مرد ز بی ادراکی

دامنی در کفش البته فتد همچو صغیر

هر که در عشق نهد گام به دامن پاکی

صغیر اصفهانی
 
۱۰۹۴

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - نسخه کیمیا

 

... اشک مقطر به رخ زرد فام

کفش و کله جبه و دستار و دلق

رفت همه در گرو زاج و طلق ...

صغیر اصفهانی
 
۱۰۹۵

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۸ - حکایت

 

شنیدستم بدیوانه نمایی

ترحم کرد شخصی کفش پایی

شد آن ژولیده حق بر لب رود

بزیر سر نهاد آن کفش و بغنود

ز جاجست و در آبش کرد پرتاب

که نگذارد روم این کفش در خواب

بلی بهر دلی کان جای یار است

به کفشی هم تعلق ناگوار است

صغیر اصفهانی
 
۱۰۹۶

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

... با هیکل نحیف و خیالات غم فزای

از دست میخ کفش به پا گه همی جهید

در کفش می نمود همی جابه جای پای

چون دلش خوراک و چو پیراهن شهید ...

میرزاده عشقی
 
۱۰۹۷

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱ - کوه الوند و شهر همدان

 

... در پناه صف کهسار طبیعت همه سوی

از زمرد قلمی در کفش و نقشه کش است

همه سو دایه جویی ست که در تربیت است ...

میرزاده عشقی
 
۱۰۹۸

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - ملت فروش

 

یکی را ز تن جامه در دزدگاه

بکندند از کفش پا تا کلاه

پس آنگاه آن روز تا شب دوید ...

میرزاده عشقی
 
۱۰۹۹

میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۱ - جمهوری سوار،تفصیل جناب جمبول

 

... باز میل شیره کرد آن نابکار

اشتها برد از کفش صبر و قرار

دید بسته عهد او با عابدین ...

میرزاده عشقی
 
۱۱۰۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۲ - بی پدر

 

... دیشب از دیده من آتش جست

هم قبا داشت ثریا هم کفش

دل من بود که ایام شکست ...

پروین اعتصامی
 
 
۱
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶