گنجور

 
میرزاده عشقی

در منتهاالیه خیابان، بود پدید

تهران برون شهر، خرابه یکی بنای

گسترده مه، ز روزنه شاخ‌های بید

فرشی که تا بد، ار بلرزد همی هوای

ساعت دوازده است، هلا نیمه‌شب رسید

جز وای وای جغد نیاید دگر صدای

یک بیست‌ساله شاعری، آواره و فرید

با هیکل نحیف و خیالات غم‌فزای

از دست میخ کفش به پا، گه همی‌جهید

در کفش می‌نمود، همی جابه‌جای پای

چون دلش خوراک و چو پیراهن شهید

دوشش عبای کهنه، کفن در بر گدای

شام از پس گرسنگی، مدتی مدید

یک نیمه نان بخورده، پس کوچه در خفای

در لرزه و تعب، ز تب و نوبه می‌مکید

اندر دهانش انگشت، از حسرت دوای

ناگه سکوت، پرده شب را ز هم درید

از دست حزن خویش، چو بگریست های های

خوابید روی خاک و عبا بر سرش کشید

سنگی نهاد زیر سرش، بهر متکای

با آن که در نتیجه عشق وطن گزید

در این خراب مانده وطن در خرابه‌های

بازش ببین کزو، در و دیوارش می‌شنید

دایم ز شام تا سحر، این ناله کی خدای!

گر این چنین به خاک وطن، شب سحر کنم

خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنم؟

 
 
 
عنصری

جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست

جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای

من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز

تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای

فرخی سیستانی

باغیست دلفروز و سراییست دلگشای

فرخنده بادبر ملک این باغ و این سرای

زین گونه باغ هیچ ندیدم به هیچ شهر

زین گونه جای هیچ ندیدم به هیچ جای

باغی چنان که بر در او بگذری اگر

[...]

مسعود سعد سلمان

نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای

پستی گرفت همت من زین بلند جای

آرد هوای نای مرا ناله های زار

جز ناله های زار چه آرد هوای نای

گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر

[...]

سوزنی سمرقندی

ماه رجب که هست همایونترین همای

از آشیان فضل خدایست برگشای

پروازش از لوازم پیروزی و ظفر

گسترده سایه بر علم سایه خدای

خورشید خسروان که جهانراست عدل او

[...]

قوامی رازی

ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای

با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی

میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز

چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای

انده فزای شد دل شادی پرست من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه