گنجور

 
۹۲۱

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱

 

... آن باره که بادی است زسندانش قوایم

و آن اسب که ابری است ز خاراش مفاصل

بینند چو از هر دو ز من سایه پذیرند ...

ادیب صابر
 
۹۲۲

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸

 

... چه حرمت است که از پادشا نیافته ای

زاختصاص خطاب و سلاح و اسب و ستام

شرف تو راست که در جاهلیت و اسلام ...

ادیب صابر
 
۹۲۳

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸

 

... ای آفتاب علم و معالی که آفتاب

بر سر ز گرد اسب تو افسر کند همی

اسبت به تک ز باد فزون آمده ست و باد

خاک از بلای اسب تو بر سر کند همی

ایام را به پویه و اجرام را به سیر ...

ادیب صابر
 
۹۲۴

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹

 

... هر آن کاندر این ره بدیدی مرا

بر اسبی نشسته بدیدی خری

چو کشتی مرا مرکبی زیر ران ...

... بسوزد دل و جان به گرم آذری

به اسبی نجستی رضای رهی

بیندیش از بهر من استری ...

... به استر بیرزد چو من بنده ای

به اسب ار نیرزد چو من چاکری

اگر پیش تو بودمی بستمی ...

ادیب صابر
 
۹۲۵

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

... زر عیار و لعل بدخشان کند همی

جمشیدوار ابر بهاری بر اسب باد

گرد هوا برآید و جولان کند همی ...

ادیب صابر
 
۹۲۶

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

... چند باشی روز و شب دل سوز و بدساز ای پسر

فام شادی توز و اسب بی غمی تاز ای پسر

دلربای ماه رویی روی و طبع و جنگ و چنگ ...

ادیب صابر
 
۹۲۷

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

... در روز عید رسم بود گوی باختن

بر اسب باده سوی طرب تاختن بریم

زیرا به عید رسم بود اسب تاختن

گر کینه آختن ز ره و رسم عادت است ...

ادیب صابر
 
۹۲۸

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵

 

... یافتی بی اقتراح از پادشاه شرق و غرب

خلعت و تشریف از اسب و جامه و تیغ و سلاح

بازگشتی سوی مقصد یافته مقصود خود ...

ادیب صابر
 
۹۲۹

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷

 

... آن سواری که زیر زین هر شب

شبه گون اسب ابرشی دارد

آن سواری که زیر زین هر شب

شبه گون اسب ابرشی دارد

خسته تیر اوست هر جگری ...

ادیب صابر
 
۹۳۰

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰

 

... بر دل از بیم تازیانه مرگ

طمع اسب و تازیانه نماند

در سر از سهم گور خانه تنگ ...

ادیب صابر
 
۹۳۱

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۴

 

... به عیش ناخوش و دست تهی و روی عبوس

کدام روز بود کز فلک بر اسب امید

به خدمت تو رسم سر نهاده بر قرپوس ...

ادیب صابر
 
۹۳۲

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۵

 

... نسیم مشک در خلقش نعیم خلد در خوانش

فری زان اسب میمونش که بر دریا و بر هامون

بود چون باد رفتارش بود چون چرخ جولانش ...

ادیب صابر
 
۹۳۳

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

... شما غمگن و نقشتان شش فتاده است

بر اسب بلا من به منزل رسیدم

کجایی تو کز بادت ابرش فتاده است ...

خاقانی
 
۹۳۴

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱

 

... تو دود برکنی و در آتش نهیم نعل

من نعل اسب بندم و چون آذر آیمت

خاقانی
 
۹۳۵

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲

 

... برای خشک جانی برنیاید

به میدان هوا درتاختم اسب

به اقبالت مگر در سر نیاید ...

خاقانی
 
۹۳۶

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰

 

... پای ز آن بازار نگسستی هنوز

تاختی بر اسب همت سال ها

تنگ آن رهوار نگسستی هنوز ...

خاقانی
 
۹۳۷

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱

 

... هم مژه مسمار سازم هم بهای نعل را

دیده پیش اسب جانان درکشم هر صبح دم

بس که می جویم سواری بر سر میدان عقل ...

خاقانی
 
۹۳۸

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲

 

... قدم در موج خون نتوان نهادن

بر اسب عمر هرای جوانی است

بر او زین سرنگون نتوان نهادن ...

خاقانی
 
۹۳۹

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶

 

... روزی نگفتی کای فلان اینک دل غم ناک تو

ای اسب هجر انگیخته نوشم به زهر آمیخته

روزم به شب بگریخته زان غمزه بی باک تو ...

خاقانی
 
۹۴۰

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲

 

... کای پای بر آسمان نهاده

اسب از در من مران و مگذر

هان نعل بهات جان نهاده ...

خاقانی
 
 
۱
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۱۱۷