گنجور

 
۸۷۸۱

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

... شد لب ودندان توگوهر ومرجان من

شد مه تابان من روی تو در چرخ حسن

روی تو درچرخ حسن شد مه تابان من

پر شده دامان من بی تو ز خون جگر ...

بلند اقبال
 
۸۷۸۲

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

... من خون جگر خورده بود لعل تو رنگین

دامان من از اشک چو چرخ است پر اختر

بینم ز برماه تو طالع شده پروین ...

بلند اقبال
 
۸۷۸۳

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴

 

... نه عجب باشد اگر از قدرت

چرخ را پست تر آری ز زمین

یا که این پست زمین را ز شرف

مرتفع تر کنی از چرخ برین

نشود باور من کز در تو ...

بلند اقبال
 
۸۷۸۴

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷

 

... سفیدگشت مرا موی در سیه بختی

امان ز گردش گردون و چرخ ز نگاری

از آن زمان که ز من گشته یار من بیزار ...

بلند اقبال
 
۸۷۸۵

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲

 

سلطان چرخ دوش چوشد سوی خاورا

روی سپهر شد ز ثریا مجدرا ...

... وز روی شادمانی در پیش اوزدم

سر بر زمین کله را بر چرخ اخضرا

چون زلف خویش گشت پریشان مرا چودید ...

... تا عنبر از تتار و دیبه هم از ملک ششترا

تا هست چار عنصر ونه چرخ و هشت خلد

تا هست تیر ومشتری و زهره وخورا ...

بلند اقبال
 
۸۷۸۶

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳

 

... خنجر اندر کف جدلها با درو دیوار داشت

گفتم از حسنش بگو گفتا که اندر چرخ حسن

بود تابان ماهی اما ز لف عنبربار داشت ...

بلند اقبال
 
۸۷۸۷

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - شکایت به میرزا تقی خان امیرکبیر

 

... کاید اندر پیش چشمم روز روشن شام تار

نه مرا دستی که تا بر سر زنم از جورچرخ

نه مرا پایی که تاجایی روم از این دیار ...

... می روم آنسوتر از روم و فرنگ و زنگبار

پای رفتارم ندارم ورنه چرخ کینه جو

داده بودم تاکنون از صفحه گیتی فرار

اف به رفتار تو ای نیلی سپهر کج روش

تف به کردار تو ای گردنده چرخ کج مدار

هرکه با من دوست است او را کنی خوار و ذلیل ...

... گرچه باشد هر نهانی بر ضمیرت آشکار

یک دوسال اکنون رود کز کین چرخ کج روش

گشته نقد خواهش ما بی رواج و کم عیار ...

بلند اقبال
 
۸۷۸۸

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

... تو نه معمار آسمان بودی

بود معمار چرخ عمارت

خوب یا بد ز گلستان توام ...

بلند اقبال
 
۸۷۸۹

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

... خاک بنشیند بر باد آتش افروزد ز آب

این قمر واین چرخ اطلس را خدا فرمود خلق

تا به رخش وزین خود از این کنی جل ز آن رکاب ...

... دوزخ از قهر تو شد پیدا بهشت از خوی تو

درهمان روزی که یزدان چرخ را فرمود خلق

کرد قامت را دوتا تا بوسد اوزانوی تو ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۰

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - دراحوال خود گوید

 

... درخسوف ممات خواهی شد

گر به چرخ حیات ماه شوی

گر به قد همچو تیری از پیری ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۱

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در وصف حال افراسیاب بیگ فراشباشی مشیر الملک

 

... نایب اندر فسا ز نباشی

چرخ دون پرور از تودون تر را

کرده برتر ز میرنجاشی ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۲

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۹ - احوال پرسی گل از بلبل

 

... ز یادمنت دهر غافل نمود

ازین چرخ کج گردش کج مدار

قراری نماند گهی برقرار ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۳

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۶۱ - حکایت

 

... به چاهش بیفتاد ناگه نگاه

که نه چرخ دارد نه دلوونه بند

مؤذن صفت شد صدایش بلند ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۴

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۸ - در نصیحت اهل غرور و عاقبت امور

 

... شب روی گردد قمر درکشورت

رخ بساید چرخ بر خاک درت

عاقبت بیرون رود جانت ز تن ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۵

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - قطعه

 

درحیرتم زحال قوام وز کار چرخ

روباه لنگ بین که چه سان شیر گشته است ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۶

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - قطعه

 

سه رسدکرده پریشانی عالم را چرخ

دو به من داده یکی را به خم طره یار ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۷

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - قطعه

 

خونین جگرم ز گردش چرخ

افسرده دلم ز دور ایام ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۸

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵

 

... که دارم چشم و کامی خشک این از غم ز اشک آن تر

مکن ای چرخ سنگین دل به من کار این همه مشکل

که جان دادن برم از خوردن آب است آسان تر ...

بلند اقبال
 
۸۷۹۹

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷

 

... رسد هر لحظه از درد جدایی

به گوش چرخ بانگ الامانم

نه روز از گریه ام دارد کس آرام ...

بلند اقبال
 
۸۸۰۰

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۵ - تجدید مطلع

 

... با یک اشاره شیر فلک بردری زهم

زیر و زبر کنی به هم این چرخ چنبرا

حکم قضا به امر و رضای تو برقرار ...

وفایی شوشتری
 
 
۱
۴۳۸
۴۳۹
۴۴۰
۴۴۱
۴۴۲
۴۹۲