گنجور

 
بلند اقبال

سه رسدکرده پریشانی عالم را چرخ

دو به من داده یکی را به خم طره یار

تنگتر گشته مرا دل به بر از دیده مور

تلختر گشته مرا کام ز زهر دم مار

زرد رخ گشته ام ار رنج والم همچو ترنج

خون جگر گشته ام از غصه وغم همچو انار