سوزد این طالعی که من دارم
نفرت از عمر خویشتن دارم
کاش تا روز حشر شب می بود
روز اگر این بود که من دارم
فلک از بسکه کین به من دارد
عجبا از این که پیرهن دارم
خودندانم که پیرهن در بر
یا به تن مرده سان کفن دارم
تیر وتیغ بلای دوران را
هدف ازجان سپر ز تن دارم
زندگی را به جای چارارکان
درد ورنج وغم و محن دارم
فی المثل زلف دلبران شده ام
بسکه پیچ وخم وشکن دارم
ز آتش غم بسوختم وز اشک
جای در سیل موج زن دارم
من سلیمانم وز گردش دهر
چشم بر دست اهرمن دارم
آصفی کوکه چاره جو گردد
چاره درد من از اوگردد
سوز درمغز استخوان دارم
چه عجب آتشی به جان دارم
من نه روئین تنم نه رستم زال
از چه هر هفته هفتخوان دارم
چه شکایت کنم ز دشمن وبخت
نه غم از این نه باک از آن دارم
سستی از بخت وسختی از دشمن
هر چه دارم ز آسمان دارم
زعفران خنده آورد گویند
لانسلم که امتحان دارم
من نه تصدیق این کلام کنم
من نه باور به این بیان دارم
پس چرا چشم من همی گرید
من که رخ همچوزعفران دارم
لاله گویند نیز بی ثمر است
هم ازاین گفته سرگران دارم
پس چرا من ثمر ز لاله چشم
اشک مانند ارغوان دارم
شد کنارم چو جویبار از اشک
دامنم رشک لاله زار از اشک
دوش پروانه ای رسید از در
پیشتر زآنکه شب رسد به سحر
خویشتن را بهشعله بی پروا
آنچنان زد که باد بر آذر
سوخت او را پر وطپان گردید
چون دل دزد شحنه دیده به بر
می شنیدم به گوش هوش از او
که مرا سوختن بود در خور
شمع در حیرتم چرا سوزد
اوکجا شد ز عشق دوست خبر
اوجماد است و بی خبر از عشق
عشق را جا بود برجانور
شمع بشنید و ریخت اشک وبگفت
تو ندانی رموز عشق مگر
هر چه موجود گشت گشت ازعشق
عشق دارد به هر وجودمقر
آتش عشق اگر تو را پر سوخت
مرمرا بین که سوخت پا تا سر
شمع سر تا به پا بسوزد تن
بی خبر زاین که چون بسوزم من
همه شب از غروب تا به سحر
منم وشمع واشک وخون جگر
شمع هی اشک ریزد ومن خون
اوبهرخن من به حجره سرتاسر
ز آتش عشق یار وهجر نگار
من همی سوزم از دل اواز سر
منم وشمع وشمع ومن لاغیر
اوبه من یار ومن بدویاور
او نشنید به پهلویم چو طبیب
من چو بیماری افتمش دربر
اومرا نورچشم باشد ومن
هستم او را رفیق جان پرور
من زرخ اشک اونمایم پاک
تا نیارد کمی به نور بصر
او هم از پرتو تجلی دوست
روشنی می دهد مرا به نظر
هر دوگریان وهر دوسوزانیم
تا کندخنده صبحدم به سحر
شمع ومن هر دو زآن همی سوزیم
تا مگر عاشقی بیاموزیم
گر فریدون به فر وجاه شوی
باید آخر به دخمه گاه شوی
سازی آئینه گر چو اسکندر
که چو آئینه پیش آه شوی
مات گردی وزرد رخ آخر
گر به شطرنج عمر شاه شوی
درخسوف ممات خواهی شد
گر به چرخ حیات ماه شوی
گر به قد همچو تیری از پیری
چون کمان بی گمان دو تاه شوی
داری از فربهی تن ار چون کوه
آخر از لاغری چو کاه شوی
چون کفن پیرهن شود ناچار
چه پی شال یا کلاه شوی
آبروی دوکون اگر جوئی
بایدت کم ز خاک راه شوی
کی چو یوسف شوی عزیز به مصر
تا نه شاکر به قعر چاه شوی
صبر کن پیشه چون بلنداقبال
شکر باید نمود درهمه حال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساسات عمیق و رنجهایی است که فرد در زندگی خود تجربه میکند. شاعر به نفرت از عمر خود و دردهای ناشی از زندگی اشاره میکند و آرزو میکند که روزها به شب تبدیل شوند. او از زخمهای روحی و ناملایمات زمانه یاد میکند و احساس میکند که زندگیاش پر از غم و درد است. همچنین، او به عشق و سوختن از آن اشاره دارد، و بیان میکند که عشق به زندگی و وجود او وابسته است. در نهایت، او به نقش اشک و سوز در زندگیاش و رابطهاش با معشوق میپردازد و به چالشهای زندگی و نیاز به صبر و شکرگزاری اشاره میکند. شاعر با تصاویری از عشق، درد و رنج تلاش میکند تا عمق احساسات انسانی را بیان کند.
هوش مصنوعی: من از تقدیر و سرنوشتی که دارم، بسیار ناراحت و عصبانی هستم و از زندگی خودم بدم میآید.
هوش مصنوعی: ای کاش شب تا روز قیامت ادامه پیدا میکرد، اگر اینطور بود که من دارم.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر کینهای که از من دارد، عجیب است که هنوز لباس و پوششی دارم.
هوش مصنوعی: من میدانم که باید پیراهن بپوشم یا مانند جسدی که کفن دارد، بیوزن و بیجان زندگی کنم.
هوش مصنوعی: من از جان خود در برابر تیر و شمشیر مشکلات زمان، سپری ساختهام.
هوش مصنوعی: زندگی را با مشکلات و رنجها، غمها و آزمایشها پر کردهام.
هوش مصنوعی: مثلاً موهای معشوقان به قدری زیبا و پرپیچ و خم است که من هم به خاطر این زیبایی و دلربایی، خودم را پیچیده و شکندار احساس میکنم.
هوش مصنوعی: از اندوه به شدت در درونم میسوزم و اشکهایم به اندازهای فراوان است که مانند طوفانی خروشان میریزد.
هوش مصنوعی: من مانند سلیمان هستم و از جریان زندگی، نگاه بر دست قدرت شر دارم.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال راه حلی باشد، ممکن است درد من نیز با او درمان شود.
هوش مصنوعی: من در عمق وجود خود احساس درد و سوزشی شدید دارم، چه شگفتانگیز که این آتش درونم شعلهور است.
هوش مصنوعی: من قهرمان و قویهیکل نیستم، اما هر هفته با چالشهای زیادی روبرو هستم که باید از آنها عبور کنم.
هوش مصنوعی: من از دشمن و سرنوشتم شکایتی ندارم و نه از این موضوع ناراحتم، نه از آنچه که پیش میآید نگرانم.
هوش مصنوعی: شکست و مشکلات من ناشی از بخت بد و دشمنی است که دارم. هر چیزی که به دست آوردهام، به لطف آسمان و سرنوشت من است.
هوش مصنوعی: زعفران باعث خوشحالی و خنده میشود، میگویند که لانسلم (شخصی یا ناشناسی) آزمونی دارد.
هوش مصنوعی: من این حرف را تأیید نمیکنم و به این گفته ایمان ندارم.
هوش مصنوعی: چرا چشمان من اشک میریزند، در حالی که چهرهام مانند زعفران زیبا و درخشان است؟
هوش مصنوعی: میگویند لاله نیز بیثمر است و به همین خاطر من نگران هستم.
هوش مصنوعی: چرا من به جای لذت و زیبایی، از چشمانم فقط اشک و اندوه میریزم؟
هوش مصنوعی: کنارم از اشک، مثل جویباری جاری است و دامنم به خاطر این اشکها، به زیبایی لالهزار حسرت میبرد.
هوش مصنوعی: دیشب یک پروانه به نزدیکی من آمد قبل از آنکه شب به صبح بدل شود.
هوش مصنوعی: او به خودش آنچنان شور و هیجان بخشید که مانند آتش شعلهور شد و باد نیز بر آتش میوزید.
هوش مصنوعی: او به شدت احساس درد و ناراحتی میکند، مثل کسی که دلش را دزدیدهاند و حالش خراب است.
هوش مصنوعی: به گوشم میرسید که او دربارهام میگوید و از دست دادن من را به خوبی درک میکرد.
هوش مصنوعی: شمع در حیرت است که چرا میسوزد و از کجا خبری از عشق دوست دارد.
هوش مصنوعی: عشق در اوج خود قرار دارد و این احساس عمیق، از وجود جانوران بیخبر است. عشق برای آنها محیط و زمینی را فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: شمع صدای گریهاش را شنید و گفت: تو هرگز نمیتوانی اسرار عشق را درک کنی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به وجود آمده، به خاطر عشق به وجود آمده و همه چیز به نوعی پیوندی با عشق دارد.
هوش مصنوعی: اگر آتش عشق تو مرا کاملاً سوزانده باشد، ببین که چطور تمام وجودم در آتش عشق تو میسوزد.
هوش مصنوعی: شمع تمام وجودش را میسوزاند، اما بدن من از سوزش او بیخبر است. من نمیدانم که او چگونه در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: تمام شب از غروب تا صبح من در حال گریه و ناراحتی هستم. مثل شمعی که میسوزد و اشک و خون دلم را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: شمع همواره در حال اشکریختن است و من به جای او، برای هنر خودم، در تمام اتاقم خون میریزم.
هوش مصنوعی: از آتش عشق یار و دوری محبوبم میسوزم و این درد از دل و جانم میباشد.
هوش مصنوعی: من همان شمع هستم و شمع نیز منم، و هیچکس غیر از ما وجود ندارد. او یار من است و من نیز به او کمک میکنم.
هوش مصنوعی: او وقتی که در کنارم بود، مثل یک پزشک به من توجهی نداشت، در حالی که من به حالت بیمار در آغوشش افتاده بودم.
هوش مصنوعی: او برای من مانند نور چشم است و من برای او مانند دوستی هستم که روحش را پرورانده و به او زندگی میبخشم.
هوش مصنوعی: من با اشک هایم خود را پاک نگه میدارم تا نور چشمم کم نشود.
هوش مصنوعی: او با تابش نور عشق دوست، به من روشنی میبخشد و مرا روشن میکند.
هوش مصنوعی: ما هر دو در حال گریه و سوختن هستیم تا صبحگاه با آمدن سپیده دم، خندهای بزنیم.
هوش مصنوعی: من و شمع هر دو در آتش عشق میسوزیم، شاید از این سوز و گداز بتوانیم به هنر عاشقی دست یابیم.
هوش مصنوعی: اگر به مقام و اعتبار بالایی دست یابی، در نهایت باید با واقعیتهای زندگی و مرگ روبهرو شوی و به دنیای زیرین قدم بگذاری.
هوش مصنوعی: اگر سازی مانند اسکندر ساخته شود، در آن صورت تو نیز مانند آئینه با آه خود روبهرو خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر در بازی زندگی به پیروزی هم برسی، باز هم ممکن است در نهایت دچار شکست و زردی چهره شوی.
هوش مصنوعی: اگر در دوران زندگی به اوج و شکوه برسی، با مرگ و زوال مواجه خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر به قد و قامتت مانند تیر باشید، به یقین از پیری مانند کمان دوتا خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگرچه در حال حاضر بدن تو مانند کوه بزرگ و محکم به نظر میرسد، اما اگر روزی لاغر و نحیف شوی، مانند کاه سبک و بیارزش خواهی شد.
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت به پایان نزدیک میشود، دیگر اهمیتی ندارد که چه لباسی بر تن کردهای؛ حتی اگر شال یا کلاهی بر سر داشته باشی.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آبروی دو فروشگاه هستی، باید اطراف را زیر پا بگذاری و از خاک مسیر بگذری.
هوش مصنوعی: آیا تو هم مانند یوسف به مقام عالی در مصر میرسی؟ پس اگر شکرگزار نباشی، ممکن است مانند او به بدبختی بیفتی و در قعر چاه قرار بگیری.
هوش مصنوعی: صبر کن و مانند افرادی که به موفقیتهای بزرگ رسیدهاند، باید در هر شرایطی شکرگزاری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.