گنجور

 
۷۸۱

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۹

 

... امید هست که خود را ز خاک برداریم

پس از شکست به ساحل رسد سفینة موج

شکسته ایم و همان بیم صد خطر داریم ...

فیاض لاهیجی
 
۷۸۲

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۶

 

... آشکارا لطف کردی و نهانم سوختی

موج تبخال از دلم تا ساحل لب می رسد

بس که مغز آرزو در استخوانم سوختی ...

فیاض لاهیجی
 
۷۸۳

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت امیرمومنان علی(ع)

 

... کشتی به ازین باد مخالف به حذر بر

بار دل ساحل نتوان بود ازین بیش

دانسته فکن زورق هستی به خطر بر ...

فیاض لاهیجی
 
۷۸۴

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح سلطان العلما خلیفه سلطان وزیر شاه عباس دوم

 

... آمادة تراوش بحر امید باش

ای ماهی تپیده که بر ساحل یمی

داری گمان که درد به درمان نمی رسد ...

فیاض لاهیجی
 
۷۸۵

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

... از راه فتادیم و به منزل رفتیم

ساحل طلبان غرقة گرداب شدند

ما از ره گرداب به ساحل رفتیم

فیاض لاهیجی
 
۷۸۶

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

... دیگر به زندگانی دنیا چه بسته است

پیداست ساحل عدم اینک ولی چه سود

کشتی بگل از این تن خاکی نشسته است ...

واعظ قزوینی
 
۷۸۷

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹

 

... رم آهوی تصویرم شتاب ساکنی دارم

مباش ای ساحل غم چشم بر راهمکه من کشتی

بسان جوهر تیغش در آب ساکنی دارم ...

واعظ قزوینی
 
۷۸۸

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۴

 

... بار عملی بر بند تا هست روان در تن

کز کف رود این ساحل کشتی چو شود راهی

اعضا و قوی کردند ترکم بگه پیری ...

واعظ قزوینی
 
۷۸۹

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - وصف بهار و ستایش ذات پاک حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی «ص »

 

... چار دیوار است دیگر چار موج بحر غم

ساحل آن دامن صحرای عشرت گستر است

گشته گر دل در غم آباد سواد شهر گم ...

واعظ قزوینی
 
۷۹۰

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - مثنوی سفرنامه مازندران واعظ و تعریف شهر اشرف و مدح شاه عباس ثانی

 

... بکن چندی کنار بحر منزل

بکش زین بحر غم خود را بساحل

جز آن ساحل دلت راهی نجوید

که جز بحر این غبار از دل نشوید ...

واعظ قزوینی
 
۷۹۱

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

... یکی دیدم سواد خیر و شر را

اسیر از موجه شوقی به ساحل

شکستم کشتی بحر خطر را

اسیر شهرستانی
 
۷۹۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

... شد از موج سرشکم کشتی آرام طوفانی

نمایی تا به کی ای ناخدا از دور ساحل را

اسیر شهرستانی
 
۷۹۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

... ساخت چون اخگر نهان در بحر خاکستر مرا

شرطه شوقم را دلیل راه ساحل می کند

گر در این دریا نباشد آرزو لنگر مرا ...

اسیر شهرستانی
 
۷۹۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

... قاصد مکتوب چون سیلاب باشد بهتر است

شرطه بی پرواست کشتی را به ساحل می برد

ناخدای بحر دل گرداب باشد بهتر است ...

اسیر شهرستانی
 
۷۹۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

... طفل اشکی است بحر از مژه ام

که به دامان ساحل افتاده است

چون نباشد زگریه خانه خراب ...

اسیر شهرستانی
 
۷۹۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰

 

... در میان بلبل و قمری چها خواهد گذشت

از خدا برگشته دل تکلیف ساحل می کند

کشتی صبرم زخون ناخدا خواهد گذشت ...

اسیر شهرستانی
 
۷۹۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴

 

... کشتی دریای عاشق را حباب وحشت است

آب می گردد اگر از یاد ساحل بگذرد

پاک شو ز آلودگیها در ره تنگ عدم ...

اسیر شهرستانی
 
۷۹۸

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

... کشتی موجم ز دریا بسته ام بار سرشک

گر بود همراهی طوفان به ساحل می رسد

پیرو دل گشته ام جایی که مقصد گمره است ...

اسیر شهرستانی
 
۷۹۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶

 

... تجلی کی چراغ افروز هر پروانه ای باشد

ز دریای محبت ره به ساحل می برد شوقی

که بر دوش خطر همچون حبابش خانه ای باشد ...

اسیر شهرستانی
 
۸۰۰

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲

 

... سر حباب به فتراک موج دریا بست

سفینه ای که خطر بار صید ساحل شد

غبارم از چمن و ابر باج می گیرد ...

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۶۰