صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۷۸- آیه ۱۶۴
إن فی خلق السمٰاوٰات و الأرض و اختلاٰف اللیل و النهٰار و الفلک التی تجری فی البحر بمٰا ینفع النٰاس و مٰا أنزل اللٰه من السمٰاء من مٰاء فأحیٰا به الأرض بعد موتهٰا و بث فیهٰا من کل دابة و تصریف الریٰاح و السحٰاب المسخر بین السمٰاء و الأرض لآیٰات لقوم یعقلون ۱۶۴
بدرستی که در آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز کشتی که می رود در دریا بآنچه منفعت می رساند مردمان را و آنچه فرو فرستاد خدا از آسمان از آب پس زنده کرد بدان زمین را بعد از مردنش و پراکنده کرد در آن از هر جنبندۀ و گردانیدن بادها و ابر که مسخر است میان آسمان و زمین مر حجت ها است برای قومی که دریابند بعقل ۱۶۴
چون شنیدند اهل کفر از اهل راه ...
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۹۸- آیه ۲۰۷
... این چنین مردی ریوف و عادل است
حیدر شیرافکن دریا دل است
روز هیجاء پشت او دشمن ندید ...
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۱۲۹- تمثیل
... هم نماید حفظ یم هم حفظ نم
گر به حفظ قطره دریا شد سبب
باز قطره حفظ خود خواهد ز رب ...
... عقل خود داند که این معقول نیست
اندر این دریا عقول ممکنات
هست همچون پر کاهی محو و مات
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۷
... ای عجب آبی هدر خاکی هبا
من کیم موجی ز دریا خاسته
قالبی افزوده روحی کاسته ...
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳۲
... کار دیوانه پریشان گفتن ست
خشت بر دریا زدن بی حاصل ست
مشت بر سندان نه کار عاقل ست ...
عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در تهنیت عید غدیر و مدح حضرت امیر سلام الله علیه
... هنوز کعبه حق بد مدینة الاصنام
علیستع آنکه عصا زد به آب و دریا را
شکافت از هم و زد در میان دریا گام
علیستع آنکه نشست اندر آتش نمرود ...
عمان سامانی » معراج نامه » بخش ۲ - معراج رسول اکرم(ص)
... می کند رجعت هم آخر سوی نور
قطره گر چندی ز دریا بازگشت
آخرش باشد به دریا باز گشت
در مقام نسبت از مردار و قند ...
عمان سامانی » معراج نامه » بخش ۷ - تمثیل اول
... در کمال آن بیخبر این آگهست
احمدص آن سیاح دریای الست
گه به بالا می شد و گاهی به پست
هر چه افزون سر فرو کردی در آن
دیدی آن دریا بود بس بیکران
هر چه جستی دیدی اش نایاب نیست ...
... می نشد خارج ز خط بندگی
جرعه یی زان ژرف دریا کان جناب
غوطه می خوردی به جد با صد شتاب ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید باری عزّ شأنه
... دود برآید ز آب تا ابدالدهر
قهر تو گر بگذرد به جانب دریا
از تو بود جان جن و انس به پیکر ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - آیینه یزدان
... بر اوج فلک تخت بنهاده عیسی
به دریا فتد گر شراری ز تیغت
همی تا ابد دود خیزد ز دریا
همه خامه گردد گر اشجار گیتی ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - مهر درخشان
... بود از دفتر فضل تو چونان نقطه ای قرآن
بود دریا و رشح حکمتت چون قطره و دریا
نداده هیچ پیغمبر رواج دین که دادی تو ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - جهانبان ملک نبوّت
سحرگه ز مهر مهی روح افزا
روان شد به دامانم از دیده دریا
دل اندر درون از غمش غرقه خون ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - گل گلزار علیین
... شهی کز شمسه ایوان جاه او بود عکسی
فروزان نیر اعظم در این سیماب گون دریا
زهی ای اختر برج سپهر کشور معنی ...
... که آمد در خیام احتشامت فرش زیر پا
ز دریا تا ابد دایم همی نارودخان خیزد
گر افتد جمره ای از آتش قهر تو در دریا
ز درک آفتاب آسمان ذاتت ای داور ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - جنت کوی او
... تو نمی بیش نباشی و خجل یم غزیرت
جا در اوهام نگیری تو که دریای محیطی
ممتنع آمده گنجایش در جوی صغیرت
هفت دریا نه بزرگ است بر قطره جودت
که به بازیگه اطفال بود چند غدیرت ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - افسر سلیمان
... گیرد سما سکون و زمین یابد ارتجاج
از قهر اگر به جانب دریا نظر کنی
چون آتش آب گردد از گرمیش مزاج ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - صبح سرمد
... بگسترده فراش جاه تو مسند
چو کانون پر آتش ز رشک است دریا
چو بر گنج گوهر ببخشش نهی ید ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - یک جهان خورشید
... به محضر تو کم است از نگین انگشتر
تو آن ضمیر منیری و آستین دریا
که این دو هیچ ندارند ظلمت و معبر ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - شاهد غیب
... بحر وجود در بر رشح عطای او
باشد چنانکه در بر دریا یکی شمر
آن مالک ممالک کون و مکان که هست ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - کلام الله ناطق
... بکش خار غمش از پا بنه از دست دامانش
منه رخت اندر این دریا که طوفان زاست گردابش
مزن گام اندر این بیدا که ناپیداست پایانش ...
... برآید قیرگونه ابر و گردد تیر بارانش
شود از سیل خون دریایی آنسان پهنه هامون
که اندازد خلل در فلک گردون موج طوفانش ...
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - ای زلف بتم
... همواره در آغوش بتم خسبی و نبود
بیمت ز شه عادل دریا دل ایمان
اکلیل همم فلک عطا مجمع اجلال ...