گنجور

 
عمان سامانی

بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام

صلای سرخوشی ای صوفیان دردآشام

دمید نیرة الله از چه طور این نور

که برد ز آینه روزگار زنگ ظلام

چه خوش نسیم است الله که از تبسم او

شکوفه طرب از هر کنار شد بسام

مشام شیران شد زین نسیم عطرآمیز

چه باک از اینکه سگان را فرو گرفت ز کام

غلام روی کسی ام که بر هوای بهشت

ز جای خیزد، خیز ای بهشت روی غلام

بریز خون کبوتر ز حلق بط به نشاط

به ساغر ای بت طاووس چهر کبک خرام

می کهن به چنین روز نو به فتوی عقل

بخور حلال کزین پس محرم است و حرام

نه پای عشرت باید به بام گردون کوفت

ز سدره صد ره برتر نهاد باید گام

همین همایون روز است آنکه ختم رسل

محمد عربی(ص) شاه دین رسول انام

شعاع یثرب و بطحا فروغ خیف و منی

چراغ سعی و صفا آفتاب رکن و مقام

فرو کشید ز بیت الحرام رخت برون

به اتفاق کرام عرب پس از احرام

طواف خانه حق کرده کادمی و ملک

یسبحون له ذوالجلال و الاکرام

ز بعد قطع منازل در این همایون روز

عنان کشیده به خم غدیر ساخت مقام

رسول شد ز خدا زی رسول روح القدس

که ای رسول به حق، حق ترا رساند سلام

که ای به خلق من از من خلیفه منصوب

بکوش کامد نصب خلیفه را هنگام

از این زیاده منه آفتاب را به کسوف

از این زیاده منه ماهتاب را به غمام

بس است سر حقیقت نهفته در صندوق

درش گشا که ز گلرنگ خوش ز عنبر فام

یکیست همدم ساز تو، دیگران غماز

یکیست محرم راز تو، دیگران نمام

بلند ساز تو تا دیده های بی آهو

دهند فرق سگ و خوک و روبه از ضرغام

بساخت سید دین منبر از جهاز شتر

که تا پدید کند هر چه شد به او الهام

بر آن برآمد و اسرار حق هویدا ساخت

بلند کرد علی(ع) را بدین بلند کلام

که من نبی شمایم علی(ع) امام شماست

زدند نعره که نعم النبی نعم الامام

تبارک الله از این رتبه کز شرافت آن

مدام آب درآید به دیده اوهام

گر او نه حامی شرع نبی شدی به سنان

ور او نه هادی دین خدا شدی به حسام

که باز جستی مسجد کجا و دیر کجا؟

که فرق کردی مصحف کدام و زند کدام؟

گر او ز روی صمد پرده باز نگرفتی

هنوز کعبه حق بد مدینة الاصنام

علیست(ع) آنکه عصا زد به آب و دریا را

شکافت از هم و زد در میان دریا گام

علیست(ع) آنکه نشست اندر آتش نمرود

علیست(ع) آنکه به آتش سرود برد و سلام

علیست(ع) آنکه به طوفان نشست در کشتی

معاشران را از بیم غرق داد آرام

غرض که آدم و ادریس و شیث و صالح و هود

شعیب و یونس و لوط و دگر رسل به تمام

به وحدتند، علی(ع) کز برای رونق دین

ظهور کرده به هر دوره یی به دیگر نام

از این زیاده به جرأت مزن رکاب ای طبع

بکش عنانکه عوامند خلق کالانعام

زبان به کام کش ای خیره سر که می ترسم

به کشتن تو برآرند تیغها ز نیام

تو آینه به کف اندر محله کوران

ندا کنی که ببینید خویش را اندام

زهی امام همام ای امیر پاک ضمیر

که با خدایی همراز و همدم و همنام

به خرگه تو فلک را همی سجود و رکوع

به درگه تو ملک را همی قعود و قیام

به یمن حکم تو ساریست نور در ابصار

به فر امر تو جاریست روح در اجسام

تفقدی ز کرامت به سوی «عمان » کن

که از ولای تو بیرون نمی گذارد گام

به جز مدیح تو کاریش نی به سال و به ماه

به جز ثنای تو شغلیش نی به صبح و به شام

محب راه تو ترا شهد عشرت اندر کاس

عدوی جاه ترا زهر حسرت اندر جام