زلف بتم، ای جادوی حیلت گر فتان
ای ابن عم غالیه، ای نوبوه بان
ای هر شکنت دامی، خم در خم و پرچین
و ای هرگرهت خامی، پرحلقه و پیچان
ظاهر همه دود استی و باطن همه شعله
صورت همه کفر استی و سیرت همه ایمان
خم گشته چو قربانی و پرحلقه چو فتراک
ببریده چو پیوندی و بشکسته چو پیمان
بر خمّی و درهمّی و مرغولی و مفتول
تاریکی و باریکی و مجموع و پریشان
هم دامی و هم بندی و هم چینی و چنبر
هم عودی و هم مشکی و هم غالیه هم بان
عیاری و طرّاری و سحّاری و مکّار
صیادی و شیادی و محتالی و فتان
یغما چی ملکی تو و برهم زن اقلیم
آشوب جهانی تو و اعجوبه دوران
ای زلف چه جنسی، که نه از دوده انسی
هر چیز که خوانیم نه این استی و نه آن
عودی تو و جایت همه بر تارک مجمر
دودی تو و کارت همه با شعله نیران
زاغی و همی پرّی در ساحت گلشن
ماری و همی باشی بر گنج نگهبان
کویت چو سمندر همه بر توده آذر
کارت چو سکندر همه با چشمه حیوان
آهویی و در مرتع خطت همه پویه
طاووسی و در گلشن رویت همه طیران
هندویی و خوی تو بود گرده آتش
جادویی و کار تو بود حیله و دستان
بر دوش بتم پا نهی ای بی ادب آخر
هشدار، که آیین ادب نبود ایشان
دلها تو ربایی بت من، متهم خلق
جانها تو فریبی مه من، شهره دوران
بر لمعه نورش بکشی پرده ظلمت
بر گوی بلورش بسپاری خم چوگان
گاهی ز گریبانش کنی عزم سر دوش
گاهی ز سر دوشش، آهنگ گریبان
چنبر بشوی گاه و بپیچیش به گردن
عنبر بشوی گاه و بریزیش به دامان
گه از لبکانش بخوری قند مکرر
گه از رخکانش بچنی لاله نعمان
همواره در آغوش بتم خُسبی و نبود
بیمت ز شه عادل دریا دل ایمان
اکلیل همم فُلک عطا، مجمع اجلال
منجوق کرم، ابر سخا، لجه احسان
احیای روان را، دمش اعجاز مسیحا
انگشتر جان را کفش انگشت سلیمان
حرفی ز رضا و غضبش دوزخ و جنت
شرحی ز سخا و سخطش کوثر و نیران
یک پرتوی از شمع رخش نور مه و مهر
یک شمه ای از بذل کفش، نقد یم و کان
دستش نه ببخشد زر، جز خرمن خرمن
کلکش نه بپاشد دُر، جز عمان عمان
هان دادگرا، هیچ ندانی که در این شهر
بر من چه جفا می رود از گردش دوران
سالی دو فزون رفت که در ساحت این ملک
بی قیمت و بی قدر چو کُحلم به صفاهان
هر چیز مرا بود ز اسباب تجمل
شد صرف معیشت چه کتاب و چه قلمدان
چیزی که مرا ماند دلی زار و مشوش
آن هم به سر زلف بتی گشت گروگان
با پایه جاهت چه کند کلک سخنور
با رفعت شأنت چه کند نطق سخندان
بر چرخ کجا پای توان هشت به سُلّم
بر کوه کجا راه توان کرد به سوهان
تابان شده تا مهر در این ساحت گیتی
پویان شده تا چرخ بر این گرده کیهان
گیتی همه بر دیده اعدایت تیره
گردون همه بر کام مُحبانت گردان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت زلف محبوب است که شاعر به زبان استعاره و تمثیل به توصیف آن میپردازد. زلف او جادوگری فریبنده و حیلهگر است که دلها را میرباید و جانها را به درد میآورد. شاعر به تضادهای میان ظاهر و باطن، کفر و ایمان، و اسارت و آزادی اشاره میکند. زلف محبوب به گونهای توصیف شده که هم دامی است برای صید دلها و هم نمادی از زیبایی و فریبندگی.
شاعر احساسات شدید و متناقض خود را به تصویر میکشد و نشان میدهد چگونه زیبایی محبوب او را به افراط و انزوا میکشاند. با توصیف زلف و ویژگیهای آن، احساسات عمیق او از عشق و وابستگی را به نمایش میگذارد. در نهایت، شاعر در برابر تقدیر و گردش روزگار احساس ناچیزی و ناتوانی میکند و به بیارزشی خود در این دنیا میپردازد.
هوش مصنوعی: زیبایی و فریبندگی موهای محبوبم، ای جادوگر فریبندهای که مرا مجذوب کردهای، ای پسر عموی خوشبو و نازکدلی.
هوش مصنوعی: ای کسی که هر بار شکستنت مثل یک دام است و پیچیدگیهای زیادی دارد، و ای کسی که هر گرهات نشان از سادگی و تازگی است، تو در میان حلقهها و پیچشها به گونهای هستی که توجه را به خود جلب میکنی.
هوش مصنوعی: ظاهر تو فقط مانند دود است و باطن تو شعلۀ آتش. ظاهرت به نوعی کفر را نشان میدهد، اما باطن تو به حقیقت ایمان دارد.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف حالتی از ناتوانی و ضعف میپردازد. شخص به گونهای خم شده که به کیفیت قربانی نزدیک است، و در عین حال به شکلی دایرهوار، در میان حلقهها قرار گرفته. او مانند پیوندی که بریده شده، و پیمانی که شکسته شده، دچار ناپیوستگی و شکست است. این توصیفها همگی نشاندهندهی بیپناهی و رنجی عمیق هستند.
هوش مصنوعی: در یک محیط پیچیده و نامشخص، با احساساتی مختلط و به هم ریخته سر و کار داریم. این فضا توصیف کننده حالتهای ناپایدار و غمانگیز است که در آن همه چیز به صورت در هم و بر هم وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو هم دام من هستی و هم بند من، هم چینی هستی و هم حلقه، هم بوی عود را داری و هم بوی مشک، و هم عطر گلاب.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیها و رفتارهای مختلف افرادی میپردازد که هر کدام در نوع خود دارای مهارتهایی هستند. به طور کلی، به صفاتی نظیر زیرکی، فریبکاری، و نیز شجاعت اشاره دارد. افراد مورد نظر میتوانند در موقعیتهای مختلف از این ویژگیها بهره ببرند، و در عین حال به چالشهای مختلفی که در زندگی با آنها مواجه میشوند، واکنش نشان دهند.
هوش مصنوعی: ای یغما، تو چه کسی هستی که سلطنت و فرمانروایی را به هم میزنی و جهانی را که پر از آشوب است، دچار تغییر و تحول میکنی؟ تو شگفتانگیزترین و برجستهترین شخصیت دوران هستی.
هوش مصنوعی: ای زلف تو چه ویژگی خاصی دارد که هیچ شبیه به زلف آدمی نیست. هر تعبیری که از زیبایی و عشق میکنیم، نه به تو مربوط میشود و نه به چیز دیگری.
هوش مصنوعی: تو همانند چوب عطری هستی که در بالای مشعل قرار دارد و همهچیز تو تحت تأثیر شعلههای آتش است.
هوش مصنوعی: تو مانند یک زاغ، در باغ گلها پرواز میکنی و همزمان به مانند ماری، در کنار گنجها نگهبانی میدهی.
هوش مصنوعی: اگر کویت مانند سمندر باشد و همیشه در آتش استقامت کنی؛ تو مانند سکندر هستی و با چشمه حیات در درونت همیشه جوان و پرتوان خواهی بود.
هوش مصنوعی: تو همچون آهو در مرتع هستی، که همه جا حضور داری و به زیبایی میچرانی. و مانند طاووس در باغ، که زیبایی و جلوهگریات همگان را تحتتأثیر قرار میدهد و احساس شگفتی به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: تو ویژگیهای هندی را داری و مانند جادوی آتش، در کارهایت فریب و ترفند به کار میگیری.
هوش مصنوعی: ای بیادب، بر دوش معشوقهات پا نگذار و آگاه باش که این کار ناپسند و غیرقابل قبول است.
هوش مصنوعی: دلها را با زیباییات بهخود جذب میکنی، ای معشوق من. تو باعث فریب و نیرنگ جانها هستی و در این دوران به شهرت رسیدهای.
هوش مصنوعی: اگر پردهای از تاریکی بر نور او بیفکنی، گوی بلورین او را در اختیار خمچوگان قرار میدهی.
هوش مصنوعی: گاهی از گریبانش تصمیم میگیری که به دوشش بیفتی و گاهی از روی دوشش به گریبانش نزدیک میشوی.
هوش مصنوعی: گاهی با چنبر (دستبند) خود را بیارای و آن را به گردن بزن، و گاهی عطر خوشی را بپاش بر دامن خود.
هوش مصنوعی: گاهی از لبانش شکر میچشی و گاهی از چهرهاش گل لاله میچینی.
هوش مصنوعی: در تمام لحظات زندگی، در کنار معشوق خود خوشحال و آرام هستی و از اینکه عشق و محبت او را تجربه میکنی، نگران و بیمناک نیسی، حتی اگر تو از یک پادشاه عادل و دلرحم هم دور باشی.
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر این سفینه است، نماد بزرگی و شرف بخششها و جودهاست. ابرهای سخاوتی که بر زمین میبارند، همچون دریاهای مهربانی و نیکی هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم احیای زندگی و روح اشاره دارد. نفس یا دمزندگی را مانند معجزهٔ مسیح میداند که میتواند جان را به زندگی بازگرداند. همچنین، انگشتسلیمان که نماد قدرت و حکمت است، به نوعی نشاندهندهٔ تواناییهایی است که در زندگی به کار میرود. در کل، این عبارت به قدرت و تاثیر نفس و روح در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، به تاثیرات متفاوت اعمال انسان اشاره میشود. اگر انسان به رضایت پروردگار توجه کند، به بهشت و نعمتهای آن میرسد؛ و در صورتی که باعث خشم او شود، به جهنم و عذاب دچار میگردد. همچنین، از سخاوت و بخشش به نعمتهای زیاد و رحمتهای خاص الهی دست پیدا میکند و در مقابل، خشم و قهر او میتواند به عذاب و مشکلاتی منجر شود.
هوش مصنوعی: نور چهرهی تو همچون پرتویی از شمع است که درخشندگی ماه و خورشید را به همراه دارد. همچنین، بخش کوچکی از بخششهایت مانند گنجی ارزشمند و بینظیر است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که از نظر مالی دارای ثروت و دارایی نیست، نمیتواند هدیه یا کمکهای بزرگ و باارزشی بدهد. به عبارت دیگر، افرادی که ثروت و منابع کافی دارند، تنها در صورتی میتوانند بخششهای قابل توجهی انجام دهند. در واقع، هیچ کس نمیتواند چیزی را بدهد که در اختیار ندارد.
هوش مصنوعی: ای داور بزرگ، آیا نمیدانی که در این شهر چه ظلمها و سختیهایی بر من میرود به خاطر تغییرات زمان و روزگار؟
هوش مصنوعی: سالهاست که در این سرزمین بیارزش و بیمقدار، مانند خطی تیره بر روی پیشانی، زمان سپری میشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که قبلاً برای من جنبه زینت و تجمل داشت، اکنون تنها به منظور تأمین زندگی روزمرهام از آن استفاده میکنم، چه کتاب باشد و چه قلمدان.
هوش مصنوعی: چیزی که من را ناراحت و دلشکسته کرده، به خاطر جذابیت و زیبایی زلفهای یک معشوق است که مرا به خود وابسته و اسیر کرده است.
هوش مصنوعی: با توجه به مقام و جایگاه تو، قلم سخنور چگونه میتواند تو را توصیف کند؟ و با عظمت شخصیت تو، زبان گویا چه حرفی میتواند بزند؟
هوش مصنوعی: در زندگی، به برخی از مسیرها و اهداف دسترسی نداریم یا اینکه رسیدن به آنها برای ما غیرممکن است. مانند این است که بخواهیم بر روی چرخ به جایی برسیم یا بر فراز کوهی با ابزاری که مناسب نیست، راه برویم. این بیان میکند که برخی کارها و جاهها فراتر از توان ما هستند و باید به محدودیتهای خود آگاه باشیم.
هوش مصنوعی: خورشید در این جهان تابناک شده است و بهدلیل درخشش آن، زندگی و حرکت در این کره خاکی شکل گرفته است. چرخش افلاک بر روی این زمین ادامه دارد و حرکتی دائمی را در کیهان به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: جهان به چشم دشمنانت تیره و تار است و آسمان همواره در اختیار خوشباوران و عاشقان توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این گنبد گردان که برآورد بدین سان
…ـان
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان
تاچون ز در باغ درآید مه نیسان
از دیدن او تازه شود روی بساتین
این گنبد پیروزهٔ بیروزن گردان
چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟
من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز
یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان
ناگاه گلستانش پدید آرد گلها
[...]
المنه لله که خورشید خراسان
از برج شرف گشت دگر باره درخشان
المنه لله که آراست دگر بار
دیوان خراسان بسزاوار خراسان
المنه الله که از کشتی عصمت
[...]
آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان
از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان
هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد
هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان
گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.