دارم ز دست چرخ همی شام تا سحر
جاری به گونه چشمه خونی ز چشم تر
پیچیده ام به دامن، ز اندوه فکر پای
بنهاده ام به زانو، ز انبوه فکر سر
در برّ فکرتم به شب و روز پی سپار
در بحر حیرتم به مه و سال غوطه ور
بر جان خسته بس رسدم رنج بی حساب
در دل نهفته بس بودم درد بی شمر
جز ذکر دوست بسته ام از گفته ها زبان
جز روی یار بسته ام از ماسوا نظر
همواره ام دل از شب هجر است پرملال
پیوسته ام تن از تب عشق است پر شرر
گر دستگیر من نشود پیر دادخواه
ور پایمرد من نشود شاه دادگر
شاهنشهی که ز آینه نفس پاک او
مهر جمال شاهد غیب است جلوه گر
آن داوری که طایری از بام همتش
آورده ملک کون و مکان را به زیر پر
آن واحد یگانه، که یکتائی خدای
از مهر چهر او به دو گیتی است مشتهر
آن داور یگانه که از لطف بی شمار
آن خسرو زمانه که از فضل بی شمر
هم کوثرش ز چشمه فیض است جرعه نوش
هم جنتش ز خوان نوال است توشه بر
سلطان برّ و بحر که خضر وجود را
بر چشمه بقای ابد گشته راهبر
بحر وجود در بر رشح عطای او
باشد چنانکه در بر دریا یکی شمر
آن مالک ممالک کون و مکان که هست
امکان به طرف گلشن جاهش یکی شجر
فلک وجود را نه اگر بود ناخدای
در چار موج بحر عدم بود غوطه ور
ای از شمیم لطف تو جنت یکی بهار
وی از سموم قهر تو، دوزخ یکی شرر
از خامه صنایعت ای حاکم قضا
در دفتر فضایلت ای آمر قدر
سطری بود صحیفه ایجاد بس حقیر
شطری بود بدایع آفاق مختصر
عکسی است آفتاب در این نیلگون سپهر
کز آفتاب روی تو گردید جلوه گر
سبوحیان به مدح تو هر صبح تا به شام
قدوسیان به ذکر تو هر شام تا سحر
از حکم محکم تو سپهر است بر مدار
وز امر آمر تو زمین است مستقر
روح القدس به قالب آدم چو دم دمید
از گوهر تو داد بشارت به بوالبشر
کرد آسمان به درگه جودت شبی سؤال
شد دامنش ز ثابت و سیاره پرگهر
زآن تار و پود یافته نه اطلس سپهر
تا جامعه جلال تو را گردد آستر
یک قطره ز ابر جود تو بحری است کاندر آن
مستغرق استعالم ایجاد سر بسر
ای آفتاب ملک ز مرآت کاینات
ناید جز آفتاب جمال تو در نظر
بحر وجود شد ز یکی قطره اش پدید
ابر مطیر جود تو افشاند تا مطر
افلاک را به ناصیه مُهری است زآفتاب
بس روز و شب به خاک درت گشته سجده بر
مرغ گمان و شُرفه کاخ ثنای تو
باشد حدیث دیده خفاش و روی خور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و رنج شاعر است که از عشق و جدایی ناشی میشود. شاعر در شبها و روزها در اندیشه و غم فرو رفته و از آن به خداوند و یاری او پناه میبرد. او همچنین اشاره میکند که تنها به یاد معشوقش است و از تمامی دنیا روی گردانده است. شاعر از قضا و قدرت خداوند سخن میگوید و عظمت او را ستایش میکند، همچنین به رابطهی میان وجود و خدا اشاره دارد. در نهایت، شعر به توصیف عوالم مختلف و محبت و رحمت خداوند میپردازد و نشان میدهد که همهی موجودات در این نظام به نوعی در ارتباط با او هستند.
هوش مصنوعی: از دست چرخ روزگار، تا صبح، اشکهای من مثل چشمهای جاری است و به راحتی نمیتوانم کنترلش کنم.
هوش مصنوعی: در این بیت، گویا شخصی خود را در غم و اندوه غرق کرده و به حالت تسلیم درآمده است. او به زانو درآمده و فکر و اندیشهاش به شدت مشغول است، به طوری که این اندیشهها او را احاطه کرده و نتوانسته از آن رهایی یابد. در واقع، او در وضعیتی غمانگیز و بیتاب به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در دل تفکراتم مدام به شب و روز میاندیشم و در دریای گیجی و سردرگمیام غوطهورم، مثل ماه و سال که در عمق آبها وجود دارند.
هوش مصنوعی: به جان خستهام بسیار رنج و عذابی انباشتهام و در دلم دردهایی نهفته است که شمارشپذیر نیست.
هوش مصنوعی: جز یاد دوستی، هیچ چیزی برای گفتن ندارم. و جز دیدن روی محبوب، چشمم به هیچ چیز دیگری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دل من همیشه از دوری و جدایی پر از غم و اندوه است و بدنم هم به خاطر عشق در آتش بیتابی میسوزد و ناآرام است.
هوش مصنوعی: اگر پیر دادخواه به یاری من نیاید و اگر شاه دادگر حامی من نشود، به چه کسی میتوانم امید داشته باشم؟
هوش مصنوعی: سلطانی که پاکی نفسش چون آینه است، زیبایی او در عالم غیب نمایان میشود.
هوش مصنوعی: داور بزرگی که به بلندای همت خود، طیری را از بام آسمان به زیر آورد و سلطنت و حکومت جهان را در دستان خود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم یگانگی خداوند اشاره دارد و بیان میکند که وجود او به عنوان یک حقیقت یکتا و منحصر به فرد در جهان، به خوبی شناخته شده است. این یگانگی از زیبایی و محبت او نشأت میگیرد و در هر دو جهان مادی و معنوی محسوس است.
هوش مصنوعی: داور یکتا و بینظیر که به خاطر مهربانیهای بیپایانش در میان فرمانروایان زمان، از ویژگیها و نعمتهای فراوان برخوردار است.
هوش مصنوعی: آب کوثر از چشمهی نعمت و بخشش سرازیر میشود و به مناسبت جنتش نیز، از سفرهی روزی و عطا بهرهمند است.
هوش مصنوعی: سلطان نیکی و دریا که خضرِ وجود را به سوی چشمهی جاودانگی راهنمایی کرده است.
هوش مصنوعی: وجود انسان به اندازه یک قطره در دریای عطای اوست، مانند اینکه یک قطره در دریا قرار گرفته باشد.
هوش مصنوعی: مالک جهان و تمامی موجودات، همان کسی است که امکانات و قدرت ایجاد گلی در باغ خود را دارد، همانند درختی که در گلشن او قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر هیچکس در زندگی هدایتگر وجود نباشد، انسان در دریایی از عدم غرق خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای عشق و محبت تو مانند بهار است که نسیمش دلپذیر و شاداب کننده است و در عین حال، خشم و قهر تو مانند آتش جهنم میسوزاند و عذابآور است.
هوش مصنوعی: ای حاکم سرنوشت، از قلم هنرمندیت در دفتر خوبیها و فضائل خود بنویس.
هوش مصنوعی: یک خط از دفتر وجود، به شدت بیاهمیت و کوچک است، اما در عوض، دنیای شگفتانگیز آفرینش در آن خلاصه شده است.
هوش مصنوعی: در آسمان آبی رنگ، تصویری از آفتاب وجود دارد که به خاطر نور چهره تو، نمایان شده است.
هوش مصنوعی: هر صبح فرشتگان در ستایش تو مشغولند و در هر شب تا سپیدهدم قدیسین به یاد تو دعا میکنند.
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و فرمان تو، آسمان در چرخش است و زمین بر اساس دستورات تو پایدار است.
هوش مصنوعی: روح القدس به شکل آدم دمید و از ذاتی که در تو بود، بشارت به انسانی که قرار بود به وجود آید، داد.
هوش مصنوعی: در آسمان، درگاه بخشایش تو، شبی پرسشی پیش آمد که آیا دامن ستارهها از فراوانی و ثبات پر است یا خیر.
هوش مصنوعی: به خاطر بافت و ساختی که از آسمان به دست آمده، هیچ پارچهای به زیبایی و شکوه لباس تو نمیتواند باشد.
هوش مصنوعی: یک قطره از باران بخشندگی تو به اندازهای ارزشمند است که در آن، تمامی اسرار و حقیقتهای وجود نهفته است.
هوش مصنوعی: ای خورشید، در دنیای هستی جز روشنی و زیبایی تو در هیچ آیینهای نمایان نمیشود.
هوش مصنوعی: وجود بزرگ همچون دریا از یک قطره آغاز شد و بارانی که از نیکیها و بخشندگی تو نازل میشود، آن را به ثمر میرساند.
هوش مصنوعی: آسمانها به خاطر نور خورشید، همیشه در حال پرستش و سجده بر خاک تو هستند و این حالت در طول روز و شب ادامه دارد.
هوش مصنوعی: مرغ خیال و تصور، میتواند کاخ زیبایی باشد که ستایش تو در آن جریان دارد؛ در حالی که دیدگاه خفاش و واقعیتهای آن، نشاندهنده روی حقیقت و نور خورشید است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.