اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۵ - عرب از سرشک خونم همه لالهزار بادا
عرب از سرشک خونم همه لاله زار بادا
عجم رمیده بو را نفسم بهار بادا ...
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۱ - پیام
... عشق از عقل فسون پیشه جگردارتر است
چشم جز رنگ گل و لاله نبیند ورنه
آنچه در پرده رنگ است پدیدارتر است ...
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۳ - شوپنهاور و نیچه
... از درد خویش و هم ز غم دیگران تپید
داغی ز خون بی گنهی لاله را شمرد
اندر طلسم غنچه فریب بهار دید ...
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۸ - بایرن
مثال لاله و گل شعله از زمین روید
اگر به خاک گلستان تراود از جامش ...
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۰ - جلال و هگل
... معنی از حرف او همی روید
صفت لاله های نعمانی
گفت با من چه خفته یی برخیز ...
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۱ - پتوفی
... بدلی غمی فزودی ز دلی غمی ربودی
تو بخون خویش بستی کف لاله را نگاری
تو به آه صبحگاهی دل غنچه را گشودی ...
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۸ - حکما
... ساغرش را سحر از باده خورشید افروخت
ورنه در محفل گل لاله تهی جام آمد
کانت ...
... نه میی از ازل آورد نه جامی آورد
لاله از داغ جگر سوز دوامی آورد
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۳ - نوای مزدور
... خرابه رشک گلستان ز گریه سحرم
شباب لاله و گل از طراوت جگرم
بیا که تازه نوا می تراود از رگ ساز ...
... بنای میکده های کهن بر اندازیم
ز رهزنان چمن انتقام لاله کشیم
به بزم غنچه و گل طرح دیگر اندازیم ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷ - ای که ز من فزدوهای گرمی آه و ناله را
... غنچه دل گرفته را از نفسم گره گشای
تازه کن از نسیم من داغ درون لاله را
می گذرد خیال من از مه و مهر و مشتری ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۶ - ساقیا بر جگرم شعلهٔ نمناک انداز
... همه را بی خبر از گردش افلاک انداز
میتوان ریخت در آغوش خزان لاله و گل
خیز و بر شاخ کهن خون رگ تاک انداز
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۷ - از آن آبی که در من لاله کارد ساتگینی ده
از آن آبی که در من لاله کارد ساتگینی ده
کف خاک مرا ساقی بباد فرودینی ده ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۳۲ - مرغ خوش لهجه و شاهین شکاری از تست
... من همان مشت غبارم که بجایی نرسد
لاله از تست و نم ابر بهاری از تست
نقش پرداز تویی ما قلم افشانیم ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۳۶ - زمستان را سرآمد روزگاران
... که می آید ز طرف جویباران
چراغ لاله اندر دشت و صحرا
شود روشن تر از باد بهاران ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۵۲ - جانم در آویخت با روزگاران
... داغی که سوزد در سینه من
آن داغ کم سوخت در لاله زاران
محفل ندارد ساقی ندارد ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۵۵ - چند بروی خودکشی پردهٔ صبح و شام را
... من بسرود زندگی آتش او فزوده ام
تو نم شبنمی بده لاله تشنه کام را
عقل ورق ورق بگشت عشق به نکته یی رسید ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۶۴ - درون لاله گذر چون صبا توانی کرد
درون لاله گذر چون صبا توانی کرد
بیک نفس گره غنچه وا توانی کرد ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۶۷ - دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت
... پیام شوق که من بی حجاب می گویم
به لاله قطره شبنم رسید و پنهان گفت
اگر سخن همه شوریده گفته ام چه عجب ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۰ - لاله این چمن آلودهٔ رنگ است هنوز
لاله این چمن آلوده رنگ است هنوز
سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۴ - ز سلطان کنم آرزوی نگاهی
... گدا را دهد شیوه پادشاهی
ز گردون فتد آنچه بر لاله من
فرو ریزم او را به برگ گیاهی ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۵ - با نشئه درویشی در ساز و دمادم زن
... با رستم دستان زن با مغبچه ها کم زن
ای لاله صحرایی تنها نتوانی سوخت
این داغ جگر تابی بر سینه آدم زن ...