عرب از سرشک خونم همه لالهزار بادا
عجم رمیده بو را نفسم بهار بادا
تپش است زندگانی تپش است جاودانی
همه ذرههای خاکم دل بیقرار بادا
نه به جادهای قرارش نه به منزلی مقامش
دل من مسافر من که خداش یار بادا
حذر از خرد که بندد همه نقش نامرادی
دل ما برد به سازی که گسسته تار بادا
تو جوان خام سوزی ، سخنم تمام سوزی
غزلی که میسرایم به تو سازگار بادا
چو به جان من درآیی دگر آرزو نبینی
مگر اینکه شبنم تو یم بیکنار بادا
نشود نصیب جانت که دمی قرار گیرد
تب و تاب زندگانی به تو آشکار بادا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و تناقضات زندگی میپردازد. شاعر از عشق و longing (آرزو) سخن میگوید و تمایلات خود را برای یار بیان میکند. او اشاره به تپش زندگی دارد که نشاندهنده انرژی و پویایی است. شاعر در تصاویری زیبا، سفر دل را به تصویر میکشد و از عدم آرامش در زندگی و عشق میگوید. همچنین، او به خطرات خرد و عقل در برابر عشق اشاره میکند و از جوانی و شور و زندگی میگوید. در نهایت، شاعر آرزو میکند که عشقش همیشه با او باشد و دچار فقدان و جدایی نشود.
هوش مصنوعی: عرب به خیال خون من، همه جا را پر از گلهای قرمز خواهد کرد و عجم (شاعر به خودش اشاره دارد) از بوی خوش آن گیاه رمیده است. نفس من همچون بهار تازه و زنده خواهد بود.
هوش مصنوعی: زندگی مانند تپش قلب است و جاودانی نیز به همین تپش وابسته است. تمام ذرات وجودم در این خاک، همواره دلشان بیقرار و پر از اشتیاق است.
هوش مصنوعی: دل من، همیشه در جستجوی مقصد و آرامش است، در حالی که نه در راهی خاص قرار دارد و نه در جایی ثابت است. من مانند مسافری هستم که امیدوار است خدا همراهش باشد.
هوش مصنوعی: از خرد بپرهیز که میتواند همهی نقشهای ناپسند را بسازد و دل ما را به ساز و کارهایی که مانند توری رها شدهاند، دستخوش تغییر کند.
هوش مصنوعی: تو هنوز جوانی و احساساتت به شدت زنده و خروشان است. من هرچه میگویم، باید به تو مربوط باشد و با حالت و احساساتت سازگاری داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که تو وارد جان من میشوی، دیگر آرزویی نخواهم داشت جز اینکه شبنم تو بیوقفه بر من ببارد.
هوش مصنوعی: امیدوارم که جانت هرگز به آرامش نرسد و همواره هیجان و جنبوجوش زندگی به تو نمایان باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا
صنمی که بر جمالش دو جهان نثار بادا
ز بگاه میر خوبان به شکار میخرامد
که به تیر غمزه او دل ما شکار بادا
به دو چشم من ز چشمش چه پیامهاست هر دم
[...]
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
سر من بر آستان سر کوی یار بادا
دلش ارچه با دل من به وفا یکی نگردد
به رخش تعلق من، نه یکی، هزار بادا
چو رضای او در آنست که دردمند باشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.