نفسی درین گلستان ز عروس گل سرودی
بدلی غمی فزودی ز دلی غمی ربودی
تو بخون خویش بستی کف لاله را نگاری
تو به آه صبحگاهی دل غنچه را گشودی
به نوای خود گم استی سخن تو مرقد تو
به زمین نه باز رفتی که تو از زمین نبودی
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
نفسی درین گلستان ز عروس گل سرودی
بدلی غمی فزودی ز دلی غمی ربودی
تو بخون خویش بستی کف لاله را نگاری
تو به آه صبحگاهی دل غنچه را گشودی
به نوای خود گم استی سخن تو مرقد تو
به زمین نه باز رفتی که تو از زمین نبودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و لطافت گلستان اشاره میکند و از عروس گل، سرود و شادی را بیان میکند. او از غم و اندوهی که در دل دارد، سخن میگوید و از خوانندگیای یاد میکند که دل غنچه را میگشاید. شاعر میگوید که صدای او در مرقدش گم شده و به زمین بازنگشته چرا که او از زمین نیست و وجودش فراتر از این دنیای مادی است.
هوش مصنوعی: وقتی به زیباییهای این گلستان مینگرم، صدایی از عروس گل به گوشم میرسد که باعث میشود غمی در دل من افزایش یابد و از دلم غمی را دور کند.
هوش مصنوعی: تو خودت را در دنیای خود محدود کردی، مانند نگاری که یک لاله را در دستانش میفشارد. تو با صدای دلنشین صبح، دل غنچه را شکوفا کردی.
هوش مصنوعی: سخن تو با نوایی که داری گم شده است و مرقد تو بر روی زمین نیست. تو هرگز به زمین تعلق نداشتی و بازنگشتی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هله ای فلک، به ظاهر اگرت دو گوش بودی
ز فغان عشق، جانت چه خروشها نمودی!
غلطم، ترا اگر خود نبدی وصال و فرقت
تن تو چو اهل ماتم، بنپوشدی کبودی
وگر از پیام دلبر به تو صیقلی رسیدی
[...]
دل زود باورم را به کرشمهای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی
به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نهای که بودی
من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.