سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳
... در منزل صاحبنظران راه ندارد
چون لاله به داغ تو کسی را که جگر سوخت
دیگر سر و برگ نفس و آه ندارد ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸
داغ را چون لاله اجزای بدن خواهیم کرد
بعد از این مانند گل جا در چمن خواهیم کرد ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
... جام زر بی می اگر خوش بود پس نرگس چرا
سرنگونش کرده و از لاله حسرت می خورد
بس که چشمش بر قفا افتادگان دارد نگاه ...
... همچو عنبر گرچه سودایم سعیدا خاک شد
برده ام بویی کز آن دلاله حسرت می خورد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹
... که حلق تشنه را البته جوش انگبین سوزد
سعیدا زیر خاک اندیشه دارد لاله داغش
مبادا سر کشد یکبارگی روی زمین سوزد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
رخ زرد عشقبازان چمن و بهار باشد
دل پر ز داغ ایشان همه لاله زار باشد
بفکن به عین دریا خود را و امن بنشین ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳
خوش آن کسان که به فکر دل فگار خودند
چو داغ لاله چراغ سر مزار خودند
چو گل شکفته دماغند در پریشانی ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱
کار کی از آتش رخساره گل می شود
لاله داغ از شعله آواز بلبل می شود
می توان کردن به نازش صبر اما غمزه اش ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷
مگر که بوی گل و لاله از هوا جوشید
که باز شور و جنون در دماغ ما جوشید ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶
... آن باغ که گلزار نباشد چه کند کس
آن دل که به زلف صنم لاله عذاری
چون تاب گرفتار نباشد چه کند کس ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲
... روشندلان که داغ تو بردند زیر خاک
از لاله کرده اند چراغ مزار خویش
هر دم هزار ناله کنم همچو عندلیب ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱
... کی تواند شد بلی چون روز شد روشن چراغ
لاله را گر در چمن بینی یقین دان لاله نیست
داغ های رفتگان گل کرده در گلشن چراغ ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹
... منزل و خانه به هر کوه و کمر دارد عشق
گفت نرگس که به چشمم بنشین لاله شنید
سر فرو کرد که نی جای به سر دارد عشق ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱
لاله و صد برگ رعنا نیست در گلزار عشق
داغ نومیدی است زیب گوشه دستار عشق ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷
... می زنم چرخ که در چرخ درآید افلاک
لاله گردیدم و رعنا شدم و گل گشتم
سینه ام داغ و رخم زرد و گریبان صد چاک ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶
... کردیم بی حساب بیانی ز دود دل
داریم همچو لاله سعیدا در این چمن
از چشم زخم داغ نهانی ز دود دل
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۱
... حکم است که بی گل می گلرنگ ننوشند
داغ است دل لاله وشان ز این نسق گل
بردار ز رخ پرده ناموس جهان را ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸
... عمری است می رود پی آن سرو خوشخرام
دانی که لاله از چه قدح کرده پر ز خون
یعنی که باده بی رخ ساقی بود حرام ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰
... به یادگار گل عارضی است این داغم
که همچو لاله به صد رنگ در کفن کردم
ز بسکه بیخودیم برده است دل ای عقل ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰
می سزد گر کله خویش به سر کج بینم
من که چون لاله ز خون دل خود رنگینم
چون فلک نی به هوای دل خود در چرخم ...
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳
... خود به خود از پی آن سرو خودآرا نروم
لاله ام لاله به خون جگر خود سازم
همچو ساغر پی دریوزه مینا نروم ...