گنجور

 
۵۷۰۱

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

... طوفان فتنه دامنشان تر نمی کند

دریا دلان که رخت به سیلاب داده اند

جرمش چه زین که بر مژه یک دم قرار نیست ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۰۲

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

... طول امل فراخور عرض جمال تست

آغوش موج در خور دریا گشاده اند

گلگشت شهر و کوی نیاید ز پای عشق ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۰۳

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

... بخت بد بنگر چنان بودم چنینم کرده آند

در ازل چون طرح دریا ریختند از اشک من

موج این دریا ز چین آستینم کرده اند

دست بر دستم نکویان پرورش ها داده اند ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۰۴

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

... زهد خشک است متاع سرة خلوتیان

بار این قافله آن به که به دریا گیرند

بیخودان می عشق تو فشانند به خاک ...

... آستین بر مژة تر چه نهادی فیاض

دست بردار که مردم کم دریا گیرند

فیاض لاهیجی
 
۵۷۰۵

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷

 

... چه طوفان جلوه دادی بر سر مژگان دگر فیاض

که اهل عالم از دریا حسابی برنمی گیرند

فیاض لاهیجی
 
۵۷۰۶

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

... گر بدین گرمی تراود سیل اشکم از جگر

ماهیان موج دریا را سمندر می کند

حسرت وصل توام در دل به گلزار بهشت ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۰۷

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

... هرزه چشمی های چشمم دایم از دخل دلست

ساغر این دریا دلی از پهلوی خم می کند

ذوق درد از ساغر می یاد می باید گرفت ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۰۸

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴

 

... موج طوفان بلا راهی به ساحل می برد

گو خطر بر کشتی ما ره درین دریا مگیر

خویش را نادان گرفتن مایة آسودگی ست ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۰۹

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

... سینه را بی سعی من سامان آهی در بساط

من جنونم می زنم خود را به دریا بی درنگ

عقل گو بنشین که تا کشتی بسازد احتیاط ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۰

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۹

 

... کس را نگشت حالی تحقیق مذهب عشق

دریا برآورد جوش هر قطره را در آغوش

گر سرکشد ز سرپوش خوان مرتب عشق ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۱

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷

 

... در اقلیم محبت رسم کم ظرفی نمی باشد

درین دریای بی پایان بود هر قطره دریا دل

پس از کشتن همان بازست بر روی دو چشم من ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۲

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۳

 

... غیرتم بر صبر می دارد محبت بر جنون

در غم تن به ساحل دل به دریا مانده ام

صحبت احبابم از دل کی کند رفع ملال ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۳

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴

 

... توتیای دیده ها مشت غباری مانده ام

هر کرا از دوستان کشتی درین دریا شکست

من چو کشتی پاره از وی برکناری مانده ام ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۴

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۵

 

... هرگز از فرمان شمشیر تو سر پیچیده ام

عرض دریا داشتم از قطره ای کمتر شدم

بسکه بر خود بی تو چون آب گهر پیچیده ام ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۵

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۱

 

... مبادا قسمتم کز کاسه چوبین گدا افتم

ز دریا خیزم و چون ابر در صحرا فرو ریزم

نیم گوهر که در شهر آیم و در دست و پا افتم

منم یک قطره از دریای فیض دوستان فیاض

به بادم می دهد حسرت گر از دریا جدا افتم

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۶

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹

 

... چرا من راه را منزل گرفتم

شکستم کشتی و راندم به دریا

مراد بحر از ساحل گرفتم ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۷

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

... ره دور و درازی را که من در زیر پا دارم

غم ساحل درین دریا چو موجم مضطرب دارد

دل جمعی همین از اضطراب ناخدا دارم ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۸

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۹

 

... نه زهدم خشک دارد نه شراب ناب تر دامن

چه فیاضم نمی دانم چه دریا مشربی دارم

فیاض لاهیجی
 
۵۷۱۹

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳

 

کس چه داند آنچه من ز آن شوخ رعنا می کشم

می نمایم قطره ای در جام و دریا می کشم

طاقتم لبریز شد آهی ز دل سر می دهم ...

فیاض لاهیجی
 
۵۷۲۰

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۶

 

... می کنم آغوش مژگانی به سیل گریه باز

موج را در روی دریا اضطرابی می دهم

فتنه ای از هر طرف بیدار می گردد ز خواب ...

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲۸۴
۲۸۵
۲۸۶
۲۸۷
۲۸۸
۳۷۳