عندلیب گلشنم گلخن نصیبم کردهاند
بخت بد بنگر! چنان بودم چنینم کردهآند
در ازل چون طرح دریا ریختند از اشک من
موج این دریا ز چین آستینم کردهاند
دست بر دستم نکویان پرورشها دادهاند
تا چو داغ عشق خوبان دلنشینم کردهاند
در شکنج زلفم و دل سوی خطّم میکشد
کاردانان محبّت پیشبینم کردهاند
چین ابرو وا خرید از اختلاط مردمم
این گره دانسته در کار جبینم کردهاند
یا شکار عشق خواهم گشت آخر یا جنون
این دو شیرافکن دگر خوش در کمینم کردهاند
در گلستان قمم فیّاض فارغ از بهشت
گلفروشان بلبل این سرزمینم کردهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در فراق شعله خاکستر نشینم کردهاند
اخگری بودم نفس خامان چنینم کردهاند
هر دمم باغی فریب از رنگ و بویی میدهد
در سمومآباد حرمان خوشهچینم کردهاند
خندهام وز بخت خرم با لب گل زادهام
[...]
تا به زلف خویش خوبان همنشینم کردهاند
تیرهبختان شهریار ملک چینم کردهاند
ماتم فرهاد و مجنون برد بیرونم ز شهر
داغهای لالهها صحرانشینم کردهاند
نوخطان دامان زلف خود به دستم دادهاند
[...]
مهر عشقش در ازل خط جبینم کردهاند
نام مجنون را ازآن نقش نگینم کردهاند
حلقه پرپیچ و تاب نذر زلفش دل ربود
همچو اسکندر که با ظلمت قرینم کردهاند
یاد دادن از وجود آن دهن وهم است و بس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.