دیده را از پرتو روی تو تابی میدهم
گلشن نظّاره را از شعله آبی میدهم
از لب لعلت حدیثی بر زبان میآورم
گفتگو را غوطه در موج شرابی میدهم
پیچ و تاب عطسه در مغز جهان میافکنم
چون ز بزم دل برون بوی کبابی میدهم
میکنم آغوش مژگانی به سیل گریه باز
موج را در روی دریا اضطرابی میدهم
فتنهای از هر طرف بیدار میگردد ز خواب
چون به یاد چشم مستش تن به خوابی میدهم
رنگ آسایش برون از دامن هستی نرفت
این کتان را شست و شو در ماهتابی میدهم
موج معنی هر طرف فیّاض میگردد روان
چون عنان گفتگو را پیچ و تابی میدهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.