گنجور

 
فیاض لاهیجی

کج ابروان که چهره به می تاب داده‌اند

از رشک، خم به قامت محراب داده‌اند

کس جان ز زخم خنجر مژگان نمی‌برد

این تیغ را به زهرِ نگه آب داده‌اند

می می‌چکد ز نغمة مطرب، چه آفتند

این ساقیان که باده به مضراب داده‌اند!

ما را که در غم تو کتان‌پوش طاقتیم

گشت تبسّم گل مهتاب داده‌اند

دل را ز خار خار تمنّای وصل خویش

خوبان فریب بستر سنجاب داده‌اند

کنج لب پیاله به بوسی نمی‌خرند

آنان که خط به خون می ناب داده‌اند

آنان که پی به راه توکّل فشرده‌اند

از دل برون کرشمة اسباب داده‌اند

طوفان فتنه دامنشان تر نمی‌کند

دریا دلان که رخت به سیلاب داده‌اند

جرمش چه زین، که بر مژه یک دم قرار نیست

اشک مرا که جلوة سیماب داده‌اند

ما را ز عکس طّرة رخسار گلرخان

شب داده‌اند و گوهر شب تاب داده‌اند

فیّاض از تغافل چشم بتان مرنج

مستند و دل به ذوق شکر خواب داده‌اند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode