کج ابروان که چهره به می تاب دادهاند
از رشک، خم به قامت محراب دادهاند
کس جان ز زخم خنجر مژگان نمیبرد
این تیغ را به زهرِ نگه آب دادهاند
می میچکد ز نغمة مطرب، چه آفتند
این ساقیان که باده به مضراب دادهاند!
ما را که در غم تو کتانپوش طاقتیم
گشت تبسّم گل مهتاب دادهاند
دل را ز خار خار تمنّای وصل خویش
خوبان فریب بستر سنجاب دادهاند
کنج لب پیاله به بوسی نمیخرند
آنان که خط به خون می ناب دادهاند
آنان که پی به راه توکّل فشردهاند
از دل برون کرشمة اسباب دادهاند
طوفان فتنه دامنشان تر نمیکند
دریا دلان که رخت به سیلاب دادهاند
جرمش چه زین، که بر مژه یک دم قرار نیست
اشک مرا که جلوة سیماب دادهاند
ما را ز عکس طّرة رخسار گلرخان
شب دادهاند و گوهر شب تاب دادهاند
فیّاض از تغافل چشم بتان مرنج
مستند و دل به ذوق شکر خواب دادهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جمعی که هوش خود به می ناب داده اند
خرمن به برق وخانه به سیلاب داده اند
در رابه روی دولت بیدار بسته اند
آن غافلان که تن به شکر خواب داده اند
عشاق در بهشت برین وا نمی کنند
[...]
چون گل ز پاره ی دلم اسباب داده اند
چون لاله ز آتش جگرم آب داده اند
خواهد بهانه از پی خون ریختن، مگر
تیغ ترا ز دیده ی من آب داده اند؟
زحمت مکش که کس نتواند به جور کشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.