بی تو یارانم کشان سوی گلستان میبرند
با چنان حسرت که پنداری به زندان میبرند
عکس رخسار تو بر هر قطره خون افتاده است
از رخت طفلان اشکم گل به دامان میبرند
بلبلان را عشرت گلهای خندان شد نصیب
بینصیبان لذّت از چاک گریبان میبرند
در سر کویی که دارم درد بیدرمان نصیب
درد را بیطاقتان آنجا به درمان میبرند
خاک کاشان توتیای چشم فیّاض است باز
سرمه را هر چند مردم از صفاهان میبرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی دعوت به زندگی شاد و بهرهبرداری از لحظات خوش است. صبحخیزان که با نیت روشن به سوی صبح میروند، سعی دارند از برکات آسمانی بهرهمند شوند. در مقابل زهد خشک و بیروح، شاعر بر این باور است که عشق و شور زندگی باید در اولویت قرار داشته باشد. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که در کنار او باید لحظات خوشی را سپری کنیم و از زندگی لذت ببریم. همچنین به ناپایداری زندگی اشاره میکند و تأکید دارد که باید از هر لحظه برای خوشی و محبت استفاده کنیم، پیش از آنکه زمان ما به پایان برسد. سردی زهد و جفای دنیا را به چالش میکشد و بر اهمیت شناخت و محبت در زندگی تأکید دارد. در نهایت، شاعر از مردم میخواهد که فرصتی برای گسترش محبت و عمل نیکو بیابند.
هوش مصنوعی: بدون تو، دوستانم مرا به سمت گلستان میبرند، اما با چنین حسرتی که انگار مرا به زندان میبرند.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو در هر قطره از خونم نقش بسته است، چون اشکهای من مانند گل، بر دامان بچهها میریزد.
هوش مصنوعی: بلبلها از شادی و زیبایی گلهای شادی بخشی برخوردار شدند، در حالی که کسانی که بهرهای ندارند، تنها لذت را از چاک گریبان میبرند.
هوش مصنوعی: در خیابانی که من دچار درد بیپایان هستم، کسانی که تاب و تحمل ندارند، به آنجا میروند تا به درمان برسند.
هوش مصنوعی: خاک کاشان همانند یک داروی چشمنواز است و سرمهای که مردم از اصفهان میبرند، به اندازه آن زیبا و ارزشمند نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.