جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۴
... در دو لخت بهشت از دل دو نیم بود
به روی لاله داغ درون بغلتد آه
چو صحن باغ که جولانگه نسیم بود ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۵
... خارها در چشم ارباب تماشا بشکند
بخت بین کآرد به دست ار لاله جامی در چمن
کاسه بدنامی او بر سر ما بشکند ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۳
... هیچکس نمی ماند بی نصیب از قسمت
صاف روزی گل شد لاله دردنوش آمد
بهر وصف رخسارش پیش حسن گفتارش ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۴
... که بی پا و سران را جاده منزل می تواند شد
ز برگ لاله گر برداشتن توان سیاهی را
زدامان دلم داغ تو زایل می تواند شد ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۱
... سرت گردم بیا بر مردم چشمم ترحم کن
چو داغ لاله تا کی بی تو در گرداب خون گردد
چنین کز بخت برگردیده روگردانم از مقصد ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۰
... درد کی آسان تواند جای گیرد در دلی
داغ خونها خورده تا در لاله جا را گرم کرد
پنجه عصمت نپیچد زور بی زنهار می ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۱
... نه همین اشک به چشمم شده چون آینه خشک
آه در دل گره از بیم تو چون لاله بود
دل که در حلقه سرگشتگی آمد به کمند ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳
... ملک عالم یک دهان خنده شده از خرمی
تا به رنگ لاله اش زیر نگین دارد بهار
می نماید فکر سامان می از احسان ابر ...
... بادپایی چون صبا در زیر زین دارد بهار
تا که آمد در چمن کز غنچه های لاله باز
در حریم سینه باغ دلنشین دارد بهار ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۷
می رباید خط روی لاله گونم بیشتر
در بهاران می شود سوز جنونم بیشتر ...
... بسکه می دارم نهان در سینه دود آه را
رنگ داغ لاله می ماند به خونم بیشتر
زلف او در بردن دل هیچ کوتاهی نکرد ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۰
از گل داغ جنون دارم بهاری در نظر
باشدم از اشک گلگون لاله زاری در نظر
بعد ازین چشم تو هم نامحرم رخسار تست ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۷
آب از گداز دل نخورد سرو آه اگر
چون داغ لاله قد نکشد از بر جگر
شفتالویی به جان ز لب یار می خریم ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰
... رفت جویا آن گل رو از نظر زان رو مراست
مردمک چون لاله داغ چشم خون بالا هنوز
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۳
بی تو ساغر لخت دل چون لاله دارد در کفش
قطره می سوزش تبخاله دارد در کفش ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۱
... مرا دیوانه دارد عشق او در دامن دشتی
که جوشد خون سودا لاله سان از خاک پرشورش
دل خونین نشان ناوک غم گردد از اشکم ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۸
... پروانه نگردید به پیراهن آتش
تا بی تو به گلزار شدم لاله ز هر برگ
ریزد به گرییان دلم دامن آتش ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۹
سبزه پامال شد از نرمی خویش
لاله داغست ز خون گرمی خویش
عزلت آن کس که پی شهره گزید ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۴
... گشته در گلشن ز فیض ساقی ابر بهار
لاله مست خرمی و گل قدح نوش نشاط
نه همین رعناست مست خرمی از جام گل ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۷
چو بیند آن عذار لاله گون شمع
بریزد جای اشک از دیده خون شمع ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۸
... دلبستگی عجب که شود با فراغ جمع
جویا بیا که فصل گل و لاله می رود
هستند دوستان همه در باغ و راغ جمع
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۴
کشیده لاله شراب شبانه از رگ سنگ
چو شعله خونش ازان زد زبانه از رگ سنگ ...
... خدنگ آن مژه ها را نشانه از رگ سنگ
نه لاله است که جوشد چو خون ز سینه کوه
کشیده آتش شوقش زبانه از رگ سنگ ...