گنجور

 
جویای تبریزی

قهقهه خنده مرا در غم او ناله بود

جام سرشار به لب ساغر تبخاله بود

نه همین اشک به چشمم شده چون آینه خشک

آه در دل گره از بیم تو چون لاله بود

دل که در حلقهٔ سرگشتگی آمد به کمند

مرکز دایرهٔ شعلهٔ جواله بود

کی رسد بی مدد عشق به جایی فریاد

تپش سینه و دل باد و پر ناله بود

همچو طاؤس که جویا دمش افزوده به حسن

زینت سرمهٔ آن چشم زدنباله بود