صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز
خنده ها بر گریه های بی سبب دارم هنوز
غنچه گر دارد مرا گردون ز دلتنگی چه باک
خندهٔ بی اختیار زیر لب دارم هنوز
می کند با عشق، دل زورآزماییها هنوز
می رود دست و بغل چون موج با دریا هنوز
ضعف پیری شوق عشق و عاشقی از دل نبرد
می گشاید شیشه ام آغوش بر خارا هنوز
رنگ رعنایی که سرو جنت از وی برده فیض
بر زمین از سایهٔ خود ریزد آن بالا هنوز
ساقی از جام می اش مشت گلابی برفشان
شوخی او خفته در آغوش استغنا هنوز
می زند با قامت آن شوخ لاف همسری
شرم ناید سرو را با آن قد و بالا هنوز
رفت جویا آن گل رو از نظر زان رو مراست
مردمک چون لاله داغ چشم خون بالا هنوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم آینه پرآب است از مثال من هنوز
سنگ راهم گریه می آید به حال من هنوز
بی تو از حد بگذرد در ضعف حال من هنوز
موی چشم آیینه را باشد مثال من هنوز
وادی رفتن ز خود طی کرده ام یکشب چو شمع
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.