گنجور

 
۵۳۸۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵۳

 

... نمی دهد چو سبو کهنه گشت نم بیرون

خراب ساقی دریا دلم که می آرد

به یک پیاله مرا از هزار غم بیرون ...

صائب تبریزی
 
۵۳۸۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶۴

 

چند ای دل غمین به مداران گریستن

عیب است قطره قطره ز دریا گریستن

از گریه خوشه های گهر چید دست تاک ...

... بی دخل مشکل است کرم ورنه ابر را

سهل است با ذخیره دریا گریستن

نم در دل محیط نماند اگر مرا ...

صائب تبریزی
 
۵۳۸۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶۵

 

... بی انتظار دامن ساحل گرفتن است

چون موج دست بر دل دریا گذاشتن

دل را ز اشک تلخ سبکبار می کند ...

صائب تبریزی
 
۵۳۸۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۶

 

... این قوم را تصور سنگ مزار کن

گوهر اگر چه لنگر دریا نمی شود

پیمانه ای به کار من بی قرار کن ...

صائب تبریزی
 
۵۳۸۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۹

 

... درد حیات را به می ناب صرف کن

نتوان گرفت دامن دریا به سعی خویش

این مشت خاک در ره سیلاب صرف کن ...

صائب تبریزی
 
۵۳۸۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۱

 

... کشتی در آب گوهر من کار می کند

دریا ترست از گهر آبدار من

از پاک گوهری چو صدف در دل محیط ...

صائب تبریزی
 
۵۳۸۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۲

 

... کشتی در آب گوهر من کار می کند

دریا ترست از گهر آبدار من

صایب مرا به باغ و بهار احتیاج نیست ...

صائب تبریزی
 
۵۳۸۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۰۴

 

... از دامن صدف چه غبار از دلم رود

دریا نبرد گرد یتیمی ز روی من

شیری که خورده بودم در عهد کودکی ...

صائب تبریزی
 
۵۳۸۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱۳

 

... عالم فروز گردد اگر آه گرم من

دریا نهد چو تشنه لبان سینه بر زمین

صایب درین زمانه ز پیران زنده دل ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱۸

 

... خاکی که شود در ره سیلاب پریشان

ما در چه شماریم که دریا شده از موج

در جستن آن گوهر نایاب پریشان ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲۲

 

... از وصل تسلی نشدن لازم عشق است

آرام نگیرد دل دریا ز تپیدن

فریاد که چون شمع درین محفل افسوس ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳۴

 

... بی حاصلی است ما را حاصل ز روزگاران

دریا ز جوش گوهر اندیشه ای ندارد

دیوانه را نباشد پروای سنگباران ...

... سیلاب عقل و هوش است این قطره های باران

غواص را ز دریا بیرون خموشی آرد

پاس نفس ضرورست در بزم باده خواران ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳۹

 

... شیشه بی شراب را بشکن

برو ای اشک و بر سر دریا

بیضه های حباب را بشکن ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴۰

 

... به از جوش سخای چشمه سارست

جواب تلخ از دریا شنیدن

قناعت کن که چشم حرص را نیست ...

... پس ازین چندین کشاکش دام خود را

تهی می باید از دریا کشیدن

کم از کشورگشایی نیست صایب ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴۸

 

... گوهر از گرد یتیمی خاک بر سر می کند

در دل دریا ز رشک لعل گوهربار او

گرچه از مستی سخن بی پرده گوید می شود ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۲

 

... ناتوانی را که شد افتادگی ها دستگیر

روی دریا شد کبد از سیلی خاشاک او

بنده کوی خراباتم که می سازد گهر ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶۸

 

... هر که زانو ته کند بر سفره احسان تو

خاک از دست گهربار تو دریا گشته است

خوشه گوهر به دامن می کند دهقان تو ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶۹

 

... در گلستانی که باشد قامت موزون تو

مانع بی تابی دریا نمی گردد گهر

کی شود سنگ ملامت لنگر مجنون تو ...

صائب تبریزی
 
۵۳۹۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸۰

 

... چون صدف نسبت به ابر نوبهاران کن درست

در میان بحر باش و آب از دریا مجو

ظاهرآرایان سراسر محو دیدار خودند ...

... هر نفس در عالمی جولان کند همچون حباب

کشتی بی لنگر ما را درین دریا مجو

سر به سر گفتار صایب پخته و سنجیده است ...

صائب تبریزی
 
۵۴۰۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸۷

 

تلخرو از هر نسیم سهل چون دریا مشو

تیغ اگر چون موج بارد بر سرت از جا مشو ...

... در گلستان جهان چون غنچه گل وا مشو

موج دریا را حجاب دیدن ساحل مکن

در میان کار دنیا غافل از عقبی مشو ...

... قطره در گوهر ز موج انقلاب آسوده است

مرد طوفان حوادث نیستی دریا مشو

رشته مریم چه باشد تا ز هم نتوان گسیخت ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۶۸
۲۶۹
۲۷۰
۲۷۱
۲۷۲
۳۷۳