جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱
... هر کرا در خورد استعداد جایی داده اند
لاله صحرا گل چمن سنبل کنار جو گرفت
روی آن آیینه رو می گیرد از ما بیدلان ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳
... بلی حلاوت شفتالوی رسیده خوش است
پیام لاله پی منع گریه ام این بود
که اشک سوخته بر خون دل چکیده خوش است ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹
از آن شکفتگی ای بی تو گل به باغ نداشت
که جام لاله بجز درد در ایاغ نداشت
کدام قطره اشکم فرو چکید از چشم ...
... شدیم بی تو سراسر رو چمن چو نسیم
گلی نبود که مانند لاله داغ نداشت
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹
... رفتی و گل از هجر تو افسرده چراغ است
هر لاله خونین جگر از درد تو داغ است
جز در ره رفتن زخودش پی نتوان برد ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰
... به ماه عارض او چهره شد ز بی رویی
دلم همیشه ازین رو چو لاله داغ گل است
به باغ باده دلم غم کشیده ام نکشد ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵
... جام صاف وحشت از در کدورتها بریست
لاله بی داغ در بوم و بر بیگانگی است
آشنای مردم دنیا گرفتار خود است ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲
... مشفق قیقاچی که آن برگشته مژگان کرد و رفت
لاله زار سینه ما را نیستان کرد و رفت
رنگ و بویی کز رخ و زلفش نسیم اندوخت دوش ...
... شوخ رنگین جلوه من تا از این وادی گذشت
دشت را از لاله خون دل به دامان کرد و رفت
کار دل با تیغ ابرویی است کز نظاره ای ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳
... زاهد از ظلمت سرای جهل بیرون نه قدم
کز چراغ لاله کهسار و بیابان روشن است
آبیار نخل جرأت نیست جز جیحون عشق ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱
... دوری از مال جهان جوی که آسوده شوی
جگر لاله ز پهلوی زرش سوخته است
شعله آه زلب تا مژه ام را دریافت ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰
... بسکه برچیدیم با دامن سرشک از چشم تر
مردمک چون لاله داغ گوشه دامان ماست
من غلام آنکه جویا خاک پای قنبرش ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴
شمع گل بر کرده نور چراغ حسن اوست
لاله با این جوش آب و رنگ داغ حسن اوست
سبزه پشت لبش موج ایاغ حسن اوست ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱
تا تو رفتی کار صبرم با جنون افتاده است
داغ دل چون لاله در گرداب خون افتاده است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵
چو شوخ چشمی خود را ز روی آینه دید
از آن فرنگ حیا لاله لاله رنگ چید
میان چاه زنخدان او نشان یابد ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱
... دلم از خود کباب می طلبد
از می لاله گون لبی ترکن
باغ حسن تو آب می طلبد ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶
... عجب نبود ز شوق باده نوشی های من جویا
چو لاله از نهاد سنگ اگر ساغر برون آرد
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳
... شبی کز گرم خونی های مینا چهره افروزی
ز عکست می چو داغ لاله در پیمانه می سوزد
ز شمع جلوه اش بزم که روشن گشته است امشب ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶
... با پیرهن چاک و دل خون شده از خاک
چون لاله شهید گل رخسار تو خیزد
جویا گهر حقه خورشید توان گفت ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹
... پرده چشم مرا دامن صحرا کردند
غنچه لاله شد آنروز که خلوتگه داغ
جای خالت به دلم همچو سویدا کردند ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵
... خون دلم از دیده به صد رنگ برآورد
داغ جگر لاله خونین شد و سرزد
آهی که زدرد تو دل سنگ برآورد ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶
... نکهت گل می تواند بر عذارش غازه شد
دور ازو چون غنچه پنهان میان لاله زار
دل مرا جویا نهان در داغ بی اندازه شد