گنجور

 
جویای تبریزی

هر شعلهٔ آهی که ز بیمار تو خیزد

گردیست که از گرمی رفتار تو خیزد

صد یوسف خوبی است متاع سر دستش

بویی که ز پیراهن گلزار تو خیزد

هر اشک جگرسوز من از روزن چشمم

آمیخته با شعلهٔ دیدار تو خیزد

با پیرهن چاک و دل خون شده از خاک

چون لاله شهید گل رخسار تو خیزد

جویا گهر حقهٔ خورشید توان گفت

هر اشک که از چشم شرربار تو خیزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode