گنجور

 
۵۳۴۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۴

 

... موجه تردست را خشکی کند سوهان روح

آب بردارد گر از دریا سحاب چشم من

دیده من تا به خال دلفریب او فتاد ...

صائب تبریزی
 
۵۳۴۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۶

 

... از تنور هر حبابی سر کشد طوفان نوح

چون به دریا رو نهد چشم محیط افشان من

نکهت زلف تو راه شش جهت را بسته است ...

صائب تبریزی
 
۵۳۴۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۱

 

... بر دل پر شور من دست نوازش بیهده است

پنجه مرجان چو دریا کی دهد تسکین من

نیست یک دل کز ملال خاطرم دلگیر نیست ...

صائب تبریزی
 
۵۳۴۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۴

 

... حرف پوچ از من کسی وقت غضب نشنیده است

کف نمی آرد ز هر طوفان به لب دریای من

دشمن از همواری من خون خود را می خورد ...

... آه اگر زنجیر بردارد جنون از پای من

جوش دریا کم نمی گردد ز سرپوش حباب

مهر خاموشی چه سازد با لب گویای من ...

... ساغری از تلخرویی باز می دارد مرا

می تواند کرد شیرین شبنمی دریای من

از غم دستار چون مجنون نمی پیچم به خود ...

صائب تبریزی
 
۵۳۴۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۶

 

... خاک راهم لیک از من چرخ باشد در حساب

می شود باریک دریا چون رسد در جوی من

دشمن خود را خجل کردن نه از مردانگی است ...

صائب تبریزی
 
۵۳۴۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳۳

 

... هر که را کسب هوا از خانه می آرد برون

ماهیان را صایب از دریا به خشکی می کشد

میکشان را هر که از میخانه می آرد برون

صائب تبریزی
 
۵۳۴۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳۵

 

... گریه چندین عقده مشکل به کار دل فزود

از نزول قطره از دریا حباب آید برون

موج بی آرام باشد بحر تا در شورش است ...

صائب تبریزی
 
۵۳۴۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵۶

 

... هر که را دیدیم دارد بر جگر داغ نفاق

ماهی بی فلس ازین دریا نمی آید برون

شبروان کوی جانان را سلاحی لازم است ...

صائب تبریزی
 
۵۳۴۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵۸

 

... مردم چشم صدف دیگر نخواهد شد سفید

گر بشوید بخت من در آب دریا پیرهن

گرنه شب بر چشم مجنون آستین مالیده است ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۱

 

... گر طواف کعبه می خواهی بر این محمل نشین

قطره از پیوستگی شد سیل و در دریا رسید

در طریق عشق یاران موافق بر گزین ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۴

 

... این تعین چون حباب از بسته چشمی های توست

چشم بگشا هیچی خود را درین دریا ببین

عشق بی معشوق هیهات است گردد جلوه گر ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۵

 

جلوه مستانه آن سرو قامت را ببین

چشم بگشا موجه دریای رحمت را ببین

سر به جای ذره می رقصد درین نخجیرگاه

تیغ بازی های آن خورشید طلعت را ببین

موجه دریا نگنجد در دل تنگ حباب

بگذر از سر جوهر تیغ شهادت را ببین ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۶

 

... هر کجا گوهر فزون تر تشنه چشمی بیشتر

می تپد چون ماهی بی آب دریا بر زمین

سیل از افتادگی دیوار را از پا فکند ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۹

 

... نمی سازد پریشان شغل دنیا وقت عارف را

صدف را شور دریا نیست مانع از گهر بستن

فشاندن بر ثمر دامان خود چون سرو ازین غافل ...

... به خود بسته است قانع راه احسان کریمان را

ز دریا نیست ممکن آب در جوی گهر بستن

میان سنگ و مینا دوستی صورت نمی بندد ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۴

 

به تدبیر خرد سر پنجه نتوان با قضا کردن

درین دریا به دست بسته می باید شنا کردن

دل غمگین به زور اشک هیهات است بگشاید ...

... ز خودداری به دست و پا ره نزدیک می پیچد

عنان چون موج می باید درین دریا رها کردن

نکردی سجده ای ز اخلاص تا افراختی قامت ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۵

 

... حباب از ترکتاز موج بی جا شکوه ای دارد

نبایستی از اول خانه از دریا جدا کردن

گرانی از حباب ما مباد آن بحر گوهر را ...

... به تدبیر خرد تا می توانی دست و پایی زن

که نتوان بر کنار آمد ز دریا بی شنا کردن

ز لذت های عالم می کند بی گناه عارف را ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۰

 

... اگر بر دل گذاری همچو کشتی بار مردم را

به آسانی سفر بر روی دریا می توان کردن

اگر چه مزد کار خود نمی دانم دو عالم را ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۱

 

... چو ماهی بحر را بالین و بستر می توان کردن

اگر از سیلی دریا نتابی روی چون عنبر

چه محفل ها به بوی خوش معنبر می توان کردن ...

صائب تبریزی
 
۵۳۵۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۵

 

... بپوشان دیده از خود در حریم وصل محرم شو

که با دریا یکی گردد حباب از چشم پوشاندن

ز دل زنگار غفلت می زداید صحبت پاکان ...

صائب تبریزی
 
۵۳۶۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۶

 

... ز طوفان حوادث لنگر تمکین مده از کف

که دریا می کند دل را به تلخی ها رضا بودن

میاور رو به مردم تا نگردانند رو از تو ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۶۶
۲۶۷
۲۶۸
۲۶۹
۲۷۰
۳۷۳