عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶
... دل چو عود از طعم شکر سوختیم
چون دل و جان پرده این راه بود
جان ز جانان دل ز دلبر سوختیم ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰
ما ترک مقامات و کرامات گرفتیم
در دیر مغان راه خرابات گرفتیم
پی بر پی رندان خرابات نهادم ...
... چون عقل شد از دست ز مستی می عشق
با دلشدگان راه مناجات گرفتیم
چون شیوه عطار درین راه بدیدیم
آن شیوه ز اسرار و کرامات گرفتیم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱
... و از آرزوی او کم اغیار گرفتیم
گفتند خودی تو درین راه حجاب است
ترک خودی خویش به یکبار گرفتیم ...
... اندر ره دین شیوه کفار گرفتیم
چون هرچه جز او هست درین راه حجاب است
پس ما به یقین مذهب عطار گرفتیم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲
... تو را سلطانی فردا نهادیم
دل عطار را در عشق این راه
چه گویی بی سر و بی پا نهادیم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷
... از طفل مزاجی همه انگشت مزیدیم
چون شیر ز انگشت براهیم برآمد
انگشت مزیدان چه که انگشت گزیدیم ...
... زان باده که از جرعه او بوی شنیدیم
چون هستی عطار درین راه حجاب است
از هستی عطار به یکبار بریدیم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹
... در میکده رند درد خواریم
جان باختگان راه عشقیم
دلسوختگان سوکواریم ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰
... جز یار ز هرچه هست بیزاریم
در راه یگانگی و مشغولی
فارغ ز دو کون همچو عطاریم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱
... لیکن ز روی یقین گبرم چو بنگریم
عطار تا که نهاد در راه فقر قدم
کرد آن حقیقت فقر از جان و دل بریم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷
... گر ازین شاخ گل وصل طمع می داریم
اندرین راه غم عشق چو عطار کشیم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰
... سر پای برهنگان دو جهانیم
درمانده ایم و راه بس دور است
ما راه به کار خود نمی دانیم
ما چاره به کار خویش چون سازیم ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲
... پیش او شکرانه جان خویش را قربان کنیم
چون ز راه اندر رسد ما روی بر راهش نهیم
وانگهی بر خاک راهش دیده خون افشان کنیم
هرچه در صد سال گرد آورده باشیم این زمان ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴
... گر نهان شد ور هویدا ایمنیم
روز و شب بی راه می جوییم راه
زانکه از ناایمنی ما ایمنیم
چون سر عطار گوی راه شد
از سریر لاف و سودا ایمنیم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶
... بی نام و نشان کجات جویم
چون کون و مکان حجاب راه است
در کون و مکان کجات جویم ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰
... دوش عشق تو درآمد نیم شب
از رهی دزدیده یعنی راه جان
گفت صد دریا ز خون دل بیار ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳
... تن ز پیدایی تو جان بر میان
جان چو بی چون است چون آید به راه
تن چو در جوش است چون یابد نشان ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵
... در شیوه تو شگرف کاران
در راه تو نام و ننگ بازند
از ننگ وجود نامداران ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷
... دایما در جمال خود نگران
چون دویی راه نیست در ره تو
جز یکی نیست دیده دیده وران ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹
... هر لحظه هزار عاشق مست
در راه تو آستین فشانان
در زلف تو صد هزار دل هست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱
... در طلب درد عشق پشت دوتا ساختن
مفلس این راه را سلطنت فقر چیست
برگ عدم داشتن راه فنا ساختن
بر سر میدان عشق در خم چوگان دوست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲
... خشت بالین خاک بستر داشتن
دام تن در راه معنی سوختن
مرغ جان بی بال و بی پر داشتن ...