خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰
... در غم تو هر کجا فتنه درآمد ز در
عافیت از راه بم زود بدر می رود
از تو به جان و دلی مشتریم وصل را ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱
... حاصل خاقانی است دفتر غمهای تو
زان چون قلم بر درت راه به سر می رود
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳
دلم ز راه هوای تو بر نمی گردد
هوای تو ز دلم زاستر نمی گردد ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴
... الرفیق الرفیق می راندم
رصد غیب راه جان بگشاد
شاهد دل درآمد از در من ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵
... برداشت گام دیگر و بر آستان فتاد
بر شاه راه سینه من سوز عشق تو
دزد دلاوری است که بر کاروان فتاد ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵
... عنان شاهد دل گیر و دست پیر خرد
ز راه زهد بگردان به کوی باده بیار
ببین که عمر گریبان دریده می گذرد ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶
آن خال جو سنگش ببین آن روی گندمگون نگر
بر خاک راه او مرا جو جو دل پر خون نگر
هست از پری رخساره ای در نسل آدم شورشی ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸
... چه طرف ها که نبستم ز رهنمایی دل
دلیل رهزن من مست خواب و راه خطیر
خدا زیارت فتراک دل نصیب کناد
رمیده خاطرم از دام راه بی تاثیر
نفس کشیدن مرغ اسیر پرواز است ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲
کو صبح که بار شب کشیدم
در راه بلا تعب کشیدم
صبرم نکشید تا سحر زآنک ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱
... ما به قبولی که نیست از همه خرم تریم
گر تو به کوی مراد راه مسلم روی
ما به سر کوی عجز از تو مسلم تریم
صاف طرب شرب توست چون که فراهم نه ای
دردی غم قوت ماست وز تو فراهم تریم
غصه تلخ از درون خنده شیرین زنیم ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷
... رازی که چو نای از لب یاران ستدم من
از راه زبان بر دل همدم نفروشم
آری منم آن نای زبان گم شده کاسرار ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹
... دیر آوریم و زحمت خود زود می بریم
گفتی چو می برید ز بغداد زاد راه
صد دجله خون که دیده به پالود می بریم
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱
به کوی عشق تو جان در میان راه نهم
کلاه بنهم و سر بر سر کلاه نهم ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲
... از من دواسبه قافله صبر درگذشت
ما در میان راه و غبار اوفتاده ایم
اندر بلا همی کندم آزمون بلی ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸
... جان و دل قربان همه سالش کنم
چون مرا از راه کعبه است این فتوح
بس طواف شکر کامسالش کنم
ماه من کاشتر سوار آید به راه
دیده سقا سینه حمالش کنم ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰
جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانم
وز راه هوای تو گذشتن نتوانم
درجان من اندیشه تو آتشی افکند ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲
... پای طلبم سست شد از سخت دویدن
هر سو که شدم راه به سوی تو ندیدم
خاقانی اگر بیهده گفت از سرمستی ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳
... کین تو کمتر نگشت مهر چه بازم
تیر جفایت گشاد راه سرشکم
تیغ فراقت درید پرده رازم ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳
... ما هم به باده همدم خاقانیم و بس
کو راه باده خانه که جویای باده ایم
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹
... خضر لب تشنه در این بادیه سرگردان داشت
راه ننمود که بر چشمه حیوان برسم
شب تار و ره دور و خطر مدعیان ...
... در شهادتگه عشق است رسیدن مشکل
خاقنی راه چنان نیست که آسان برسم