آوازهٔ جمالت اندر جهان فتاد
شوری ز کبریای تو در آسمان فتاد
دل در سرای وصل تو یک گام درنهاد
برداشت گام دیگر و بر آستان فتاد
بر شاهراه سینهٔ من سوز عشق تو
دزد دلاوری است که بر کاروان فتاد
بازارگانی از دل زارتر که دید
کز عشق سود جست به جان در زیان فتاد
کشتی صبر من سوی ساحل کجا رسد
با صد هزار رخنه که در بادبان فتاد
قفلی که از وفای تو بر سینه داشتم
اکنون ز بیم خصم توام بر دهان فتاد
خاقانی از تو دور نه بر اختیار ماند
دانی که در بلا به ضرورت توان فتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف عشق و شوق به معشوق است. شاعر از Beauty معشوق و تأثیر آن در جهان سخن میگوید و به شور و شوقی که در دل او ایجاد شده، اشاره میکند. دل شاعر به وصال معشوق نزدیک میشود اما همچنان در حسرت و درد عشق به سر میبرد. او از چالشهایی که عشق برایش به همراه دارد، میگوید و به احساسات ناخوشایند و رنجی که در این مسیر با آن مواجه است، اعتراف میکند. در نهایت شاعر میگوید که دوری از معشوق به اراده او نیست و در شرایط سخت، انسان ناچار به پذیرش آن میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی تو در دنیا سر و صدایی به پا کرده و عظمت تو در آسمانها منتشر شده است.
هوش مصنوعی: دل در آستانهی وصال تو یک قدم وارد شد و با گام دیگری به در کنار تو رسید.
هوش مصنوعی: در مسیر قلب من، عشق تو به مانند دزدی شجاع است که بر قافلهای حملهور شده است.
هوش مصنوعی: بازاری که از درد و رنج خود رنج میبرد، وقتی دید که دیگران از عشق سود میبرند، احساس کرد که خود در زیان و شکست گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: کشتی صبر من نمیداند به کجا میرسد، با وجود هزاران مشکل و نشانههایی که در بادبانش ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: قفل وفاداری که به یاد تو بر دل داشتم اکنون به خاطر ترس از دشمن تو بر دهانم قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: خاقانی میگوید که از تو دور بودن به انتخاب خودم نیست و میدانی که در شرایط سخت و دشوار، انسان ناچار به مواجهه با مشکلات میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر حربگاه چون رهِ آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهویی، از دشت پا کشید
[...]
دوش آن زمان که تیر شهاب از کمان فتاد
ما را ستاره خلف از آسمان فتاد
همچون هلال عید طلوع و غروب کرد
فرزند من به طالع من هم قران فتاد
دردانه ام که جا به کنار کسی نکرد
[...]
نام تو بردم آتش شوقم به جان فتاد
باز این نهفتنی سخنم بر زبان فتاد
طفلی بود که خون دلم خورده جای شیر
هر قطره اشک کز مژه خونفشان فتاد
غوغای رستخیز برآمد ز هر طرف
[...]
نالید آنقدر که زبان از فغان فتاد
یا خود فغان ز بی اثری از زبان فتاد
در رسم این رزیه قلم را بنان شکست
یا خود بنان ز فرط قصور از زبان فتاد
رخت از جهان کشید برون عیش ایمنی
[...]
در ناکسان چه قافلۀ بیکسان فتاد
یک بوستان ز لاله بدست خسان فتاد
یک رشتۀ ز درّ یتیم گران بها
در دست ظلم سنگدلان، رایگان فتاد
یک حلقه ای ز منطقۀ چرخ معدلت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.