صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۵
... که زیر این کف پوچ است بحر گوهر عیش
بهار از گل و لاله است بر جناح سفر
مده ز دست درین وقت تنگ ساغرعیش ...
... ز زهد خشک برآتش بنه تو هم عودی
کنون که لاله برافروخته است مجمر عیش
نشاط و عشرت و شادی ز باده می زاید ...
... مرا ز باده لعلی بس است افسر عیش
فروغ روی گل ولاله می کند فریاد
که از و بال برون آمده است اختر عیش
گشایش ار طلبی روی در گلستان کن
که نیست غیر گل و لاله حلقه در عیش
چه همچو خوشه گره گشته ای شراب بنوش ...
... چو گل ز باده گلگون تمتعی بردار
نسوخته است ترا تا چو لاله اختر عیش
اگر بهار کند این چنین صف آرایی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳۵
... این شعله های عاریتی نیست پایدار
چون لاله زآتش جگر خود کباب باش
خود را چو آفتاب نکردی به نور عشق ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳۶
... با درد صاف کن دل پرخون خویش را
خندان چو لاله با جگر داغدارباش
ازتند باد حادثه چین بر جبین مزن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴۰
... از چشمه سار تیغ بشودست و روی خویش
در آفتاب زرد خزان لاله رنگ باش
گر پشت پا به عالم صورت نمی زنی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۴
... اکنون که از شکوفه گشوده است دفترش
صایب چو لاله هر که بود کاسه سرنگون
خالی نمی شود زمی لعل ساغرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۹
... از فیض بوی سوختگی خلق غافلند
در سینه همچو لاله گره ساز دود خویش
چون هرچه وقف گشت به زودی شود خراب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۰
... چون گل مساز خنده رنگین شعار خویش
خون لاله لاله می چکد از چشم آفتاب
ترکرده ای زشبنم می تا عذار خویش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۲
... از دیده حسود همان نیش می خورم
چون داغ لاله گر کنم آتش حصار خویش
عشق غیور تن به گرستن نمی دهد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷۷
... شیرازه جمعیت صد عقد گهر باش
چون لاله درین انجمن از نعمت الوان
قانع به دل سوخته و لخت جگر باش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۰
آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش
از خون جگر سوختگان است شرابش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۱
... هر چند که گیرنده بود خون شهیدان
چون لاله بود داغدل از چهره آلش
گردید مه عید مرا ناخنه چشم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۵
... طفلی به دلم پنجه فشرده است که باشد
خون دو جهان لاله ای از طرف کلاهش
از سنبل آهش گل خورشید توان چید ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۰
... هیچ نصیبی بغیر داغ ندارد
صایب مسکین ز سیر لاله ستانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۷
... شادابی لعل جانفزایش
تا دامن حشر لاله رنگ است
چشمی که فتاد بر لقایش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱۵
... تا کرد احاطه چهره او را سحاب خط
چون داغ لاله مرهمش از مشک سوده است
صایب دلی که گردد داغ و کباب خط
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱۸
... خوش است سوختن داغ با سیه چشمان
ترا که داغ نسوزی ز لاله زار چه حظ
ز انتظار شود آب تلخ آب حیات ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲۹
... هرگز از می نشود جام نگونش خالی
هرکه چون لاله شود بادل پر خون قانع
می شود ساغرش ازباده حکمت لبریز ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳۴
... مشو ز دیده بینا به پیش پا قانع
ز لاله زار شهادت گلی بچین صایب
به بوی خون مشو ازخاک کربلا قانع
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳۵
به خط ازان رخ چون برگ لاله ام قانع
ز صاف باده به درد پیاله ام قانع ...
... ز برگ عیش به لخت جگر خوشم صایب
به خون ز نعمت الوان چو لاله ام قانع
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳۹
... ته جرعه ای است ازجگر داغدار من
داغی که هست درجگر لاله زار جمع
یکرنگی از دورنگ طمع داشتن خطاست ...