گنجور

 
۴۴۲۲

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۸ - در بیان آنکه آدمی را به هر چه میل است و محبت دارد جنس آن است، به شرطی که میل و محبت بی‌غرض باشد. و آن محبت دلیل کند که جان‌های ایشان از عهد الست از یک جنس بوده است که «المرء مع من احب» چنانکه گفته‌اند که «عن المرء لاتسأل و اسأل جلیسه» و در تقریر آنکه هر کسی را از غذای او شناسند. و غذا دو نوع است یکی حسّی و یکی عقلی. حسی نان است و گوشت و آب و غیره و عقلی علوم و حکمت است. اکنون بعضی را میل به فقه است و بعضی را به منطق بعضی را به تفسیر و بعضی را به دواوین عطار و سنایی رحمة اللّه علیهما و بعضی را به دواوین شعریه مثل انوری و ظهیر فاریابی و غیره. هر که‌را میل به دواوین انوری و شعرای دیگر، از اهل این عالم است و آب و گل بر او مستولی است و هر که‌را میل به دواوین سنایی و عطار است و فوائد مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز که مغز مغز است و نغز نغز و زبدهٔ سخنِ سنایی و عطار، دلیل آن است که از اهل دل است و از زمرهٔ اولیاء.

 

... باشد اندر بشر فرشته یقین

جای او چون ملک به چرخ برین

مردمان را بخلق دان نه بخلق ...

سلطان ولد
 
۴۴۲۴

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۳ - در بیان آن که آدمی اوست که ممیز باشد تا تواند فرق کردن میان حق و باطل و دروغ و راست و قلب و نقد. از این رو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که اَلمُؤْمِنُ کَیِّسٌ ممیزٌ. در هر که تمیز باشد به نقش ظاهر فریفته نشود همچنانکه صراف به نقش درم و سکهٔ آن فریفته نمی‌شود، مردان حق صرافان‌اند نقد را از قلب و حق را از باطل میدانند و جدا می‌کنند و در تقریر آنکه مدح اولیاء میکردم شیطان از سر رهزنی که خلق اوست گفت از مدح دیگران تو را چه فایده و خواست که مرا از آن طاعت باز دارد. همچنانکه به شخصی که دایم یا رب میگفتی گفت چند یا رب میگوئی، چون تو را لبیکی جواب نمیرسد بدین طریق آن رهرو را از راه برد تا سال‌ها از ذکر و طاعت بماند. بعد مدت‌ها از حق تعالی بوی خطاب رسید که ترک یا رب گفتن چرا کردی. گفت از آن که لبیک جواب نمیرسید. حق تعالی فرمود که آن یا رب گفتن تو عین لبیک گفتن من است، آخر من تو را بر آن میدارم که یا رب میگوئی و اگر چنین نیست دیگران چرا نمیگویند. پس به خود آمد و دانست که آن منع مکر شیطان است. باز بر سر رشته افتاد و به یا رب گفتن مشغول شد

 

... بوی آن گل گذشته از کیوان

چرخ از آن بوی گشته سرگردان

نی گلی کاخر آن شود معدوم ...

... وسوسه دیو این چنین باشد

گرچه بر چرخ و بر زمین باشد

نی که اندر بهشت آدم را ...

سلطان ولد
 
۴۴۲۶

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۹ - در بیان آن که هر روز مصطفی علیه السلام وقت غروب با صحابه بیرون شهر رفتی و روی سوی یمن کردی و فرمودی که «انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن» و با آن بو عشقبازی‌ها کردی و وجد و حالت نمودی و از خوشی آن بی‌هوش گشتی و سر بر زانوی یکی از صحابه نهادی و در خواب رفتی. باقی را دستوری نیست گفتن «و العاقل یکفیه الاشارة»؛ «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». و در تقریر آن که جنید رحمة اللّه علیه در خلوت از حق تعالی مقامی می‌طلبید، جوابش دادند که آن مقام به صد چله حاصل نشود، لیکن برو در فلان شهر پیش احمد زندیق تا این مقصد از او میسر شود. برخاست و عزم آن شهر کرد. چون برسید دلش نمی‌داد که احمد زندیق گوید. می‌پرسید که احمد صدیق در این شهر کجا می‌باشد؟ ماه‌ها سرگردان گشت نشان او نیافت. آخر الامر چون عاجز شد احمد زندیق گفت، نشانش دادند. چون پیش او رفت احمد به وی گفت که از آن زمان که از شهر خود به طلب من بیرون آمدی از همه احوال تو خبر دارم چندانکه اندیشیدم که با تو چه‌گویم لایق حال تو؛ در خود سخنی نیافتم زیرا سخن من عظیم بلند است لیکن طریق آن است که پیش تو برخیزم و چرخی بزنم تا تو در روی من نظر کنی و مرادت حاصل شود.

 

... می کنم من بیان به اجمالت

لیک چرخی زنم برابر تو

تا شود کشف سر آن بر تو ...

... قرب یابی شوی بدان واصل

پیش او همچو چرخ چرخی زد

یافت زان چرخ او مقاصد خود

سلطان ولد
 
۴۴۲۸

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۴ - در بیان آنکه حضرت مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز تا در صورت بود نور او در آسمان و زمین میتافت. و چون از دنیا نقل فرمود و آفتاب جمالش از جهان پنهان شد، آن نور را با خود خواست بردن. پس آسمان و زمین نیز محروم خواستند ماندن. از اینرو میفرماید فما بکت علیهم السماء و الارض. – بیم آن بود که آسمان و زمین نماند و قیامت برخیزد. الاجهت فرزندان و بازماندگانش عالم قایم مانده است. اکنون عالم و عالمیان بطفیل اولاد او میزیند اولاد و خویشان و مریدان آنهااند که جنس ویند واقع اینست اگر دانند و اگر ندانند و هم در این معنی حدیث آمده است که ابدال امتی اربعون اثنان و عشرون بالشام و ثمانیة عشر بالعراق کلما مات واحد منهم ابدل اللّه مکانه واحداً آخرمن. الخلق فاذا جاء الامر قبضوا صدق اللّه. و در تقریر آنکه شیطان دشمنی است عظیم مکار و غدار. جز خدای تعالی کسی با او برنیاید. و معنی لاحول خوداینست که مرا آن قوت نیست که با او برآیم مگر بعون حق تعالی. آدم را علیه السلام با وجود آنکه خلیفۀ حق بود و عالم و دانا که و علم آدم الاسماء کلها بفریفت و راهزنی کرد و چندین سالش بیرون جنت سرگردان میداشت. از چنین دشمن چگونه شاید غافل بودن. پس هرکه عاقل باشد در خدا گریزد تا از مکر شیطان ایمن شود

 

... ماند بر جا چنانکه اول بود

این زمین بسیط و چرخ کبود

تا که اندر جهان بیاسایند ...

سلطان ولد
 
۴۴۳۱

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۴۹ - در بیان نقل فرمودن شیخ کریم الدین پسر بکتمر رحمة اللّه علیه. و در تقریر آنکه چون ولیی از این جهان رحلت کند نباید نومید شدن. که تا جهان قایم است اولیای حق دایم خواهند بودن. زیرا مقصود حق تعالی از این عالم و ازین خلق وجود مبارک ایشان است نه صورت جهان و جهانیان

 

... نیست ز ایشان جهان تهی میدان

تا بود آفتاب و چرخ کبود

هست حق را خلیفه ای موجود ...

... بد و نیکی که هست در دو جهان

ورنه خورشید و ماه و چرخ برین

کی شدی هست بهر کرم زمین ...

... اینکه اصل است کی شود مفقود

تا که افلاک و چرخ گردان اند

دان که حق را گزیده مردان اند ...

سلطان ولد
 
۴۴۳۲

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۲ - در بیان آنکه این عالم ذره‌ایست از آن عالم. زیرا این محدود است و آن نامحدود. و آن عالمها همه انوار و آثار حق‌اند و قایم بحق‌اند و از انوار او زنده‌اند. چون از این عالم محدود بگذری آن عالم نامحدود را که در جوار حق است ببینی واللّه العالم

 

... نیست دعوی گشای چشم و ببین

همچو مردان ورای چرخ و زمین

در جهانی که جانهای شریف ...

... رفت آنجا که مرگ راره نیست

سوی آن چرخ کش خور و مه نیست

بلکه هم چرخ و هم خور و ماه است

همه شه و هم امیر و اسپاه اوست

سلطان ولد
 
۴۴۳۳

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۱ - در بیان آنکه معجز اکبر، سخن اولیاست، زیرا در معجزه‌ها و کرامات‌ها سحر و جادوی و سیمیا گنجد و ساحران جنس معجزه بسیار می‌نمایند. همچنین ضمایر را که کرامات اولیاست رمّالان و کاهنان و جوزبازان و پری‌زدگان می‌گویند، اما در سخن ایشان هیچ از اینها نمی‌گنجد

 

... زانکه بی حکمتی نشد موجود

انس و جن و زمین و چرخ کبود

گفت گنجی بدم خد یزدان ...

... محض آب روانه اش یابد

همچنان آسمان و چرخ و زمین

چون شود آفتاب حشر مبین ...

... نخری گنج شان به نیم پشیز

چرخ و کیوان شوند زیر و زبر

ریزد از آسمان مه و اختر ...

سلطان ولد
 
۴۴۳۶

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۶ - استشهاد آوردن حکایت ابراهیم ادهم رحمة اللّه علیه جهت تاکید پند و موعظه بر این معنی

 

... گشت دلشاد و خرم از عقبی

گرد عالم چو چرخ میگردید

هر دمی صد جهان نو می دید ...

سلطان ولد
 
۴۴۳۷

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

... کز توهم داد هم بیداد می آید مرا

نقش های چرخ را بی اصل می بینم تمام

کارهای دهر بی بنیاد می آید مرا

همام تبریزی
 
۴۴۳۸

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

... و افسانه های عشق تو در هر زبان هنوز

زلفت نمود یک سر چوگان به گوی چرخ

تا رستخیز چرخ زنان باشد آن هنوز

همام تبریزی
 
۴۴۳۹

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۳۹

 

در سماع آمد بت خوبان چین

آفتابی بر زمین در چرخ بین

همام تبریزی
 
۴۴۴۰

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در وصف عشق

 

... گرم روتر زهر توانایی

گشت معلوم کآسمان در چرخ

آمد از شوق اختران بر چرخ

عشق خورشید عالم جان است ...

همام تبریزی
 
 
۱
۲۲۰
۲۲۱
۲۲۲
۲۲۳
۲۲۴
۴۹۲