بخش ۱۶۴ - مثل آوردن حکایت شاهزاده را در تقریر آنکه فریضه ترین همه چیزها بر آدمی دانست جوهر خود و شناخت خالق است و این معروفست که الحق اظهر من الشمس- اکنون خلق از چیزی که از آفتاب ظاهر تر است و از همه چیزها بدیشان نزدیکتر کورند و غافل و آنچه دور است و مشکل از انواع علوم مو بمو آن را بیاموزند و بدان مشغول میشوند و در تفسیر این آیه که ناکسوا رؤسهم عند ربهم
تو بدان شاهزاده میمانی
بشنو احوال او که تا دانی
پدرش جمع کرد استادان
تا شود در علوم آبادان
سالها بود اندر آن مشغول
تا شدش جمله علمها محصول
ذوفنون گشت و عالم و والا
تا که صیتش گرفت عالم را
پدر از بهر امتحان او را
برد اندر سرای خود تنها
خاتم زر بکف گرفت وبدو
گفت اندر کفم چه هست بگو
گفت چیزی مجوف و گرداست
زونهان ماند این که شاگرد است
نیست از من نهان که استادم
بر سر این تمام افتادم
زرد فام است و حلقه ای موزون
آنچه بگرفته ای بمشت درون
گفت شاهش که راست میگوئی
اندر این علم چیست میپوئی
هرچه آن گفتنی بود گفتی
در بنهفته را عیان سفتی
راست است این نشان که دادی تو
در فن خویش اوستادی تو
لیک تعیین کن آشکار بگو
کاین چه چیز است بی خداربگو
گفت باید که باشد آن غلبیر
شاه گفتش که ای ز علم خبیر
شد نشانها بعلم معلومت
یک بیک گشت جمله مفهومت
اعقل تو زین قدر نگشت خبیر
که نگنجد بمشت در علبیر
هل این عالم از صغیر و کبیر
از بد و نیک و از غنی و فقیر
بر علوم نهان شدند استاد
هر یک از خویش بلکه علمی زاد
زانچه پر فایده است و آسانتر
همه هستند بیخبر چون خر
زانچه فرض است جمله نادان اند
اسب در بیرهنی همیرانند
زانچه بی آن بدن ز بدبختی است
همه قهر است و محنت و سختی است
دائماً گرد آن همیگردند
تا ز درمان جدا و پر درد اند
لاجرم کار جمله معکوس است
سرسرشان بقهر منکوس است
در نبی چون که حکمها میراند
ناکسوا حق رؤسهم میخواند
در پیش گفت عند ربهم
سر این را ز حق بجوی نکو
با خدا و نظر بغیر خدا
میکنند از شقا و جهل و عمی
متصل با وی و از او غافل
بسوی غیر او بجان مایل
پس نگونسارشان از آن گفت او
که ز بیسو همیروند بسو
همچو روغن بر آب چفسیده
وانگه از تاب نار تفسیده
علف نار میشود از جان
نار را جذب میکند بخود آن
زانکه نار است لایق آن زیت
نار شد زیت را سراچه ویت
گرچه از نار بد جدا بنگر
چون شد او را غذا بحکم قدر
پهلوی آب بود و خوردش نار
زانکه بود از ازل به آب اغیار
آب حق است و اشقیا روغن
زان سبب شد جحیمشان مسکن
گل و لاله ز آب زنده شود
هر دو زو در نمو و خنده شود
خار با گل اگر نماید یار
لیک دور است در سر از گلزار
گرچه خود خار با گل است رفیق
این رود در مشام و آن بحریق
سوی آنچه هلاک ایشان است
روز و شب میل جمله از جان است
سوی آنچه بکارشان ناید
دم بدم حرصشان بیفزاید
هر یکی اندر آن شود دانا
هر یکی پیشوا کند خود را
مو بمو سر آن بداند او
جهد خود را در آن کند صد تو
دهد آن یک به فلسفه خود را
تا شود در هنر چو بوسینا
یک دهد خویش را بعلم نجوم
یک بتحریر و یک بعلم رقوم
یک بفقه و خلافی و تفسیر
یک برمل و بهندسه و تعبیر
بیحد است این فنون چگویم من
پیش چوگان حق چو گویم من
پای برگیرم و پرم چون تیر
بیگمانی و رای چرخ و اثیر
با شما رفتنم بپای شما
هست از رحمتم برای شما
تا شوید از طریق عشق مفیق
گشته ام با شما ز لطف رفیق
ورنه خود از کجا چو جنس منید
من همه روحم و شما بدنید
بس بود این سخن کنم سیران
سوی آن کو منم بر او حیران
چون که طالب نئید ای دو نان
پی جاهید و بستۀ دونان
ترکتان کردم وش دم بر شاه
زانکه بس کاهلید اندر راه
بودنم پیش شاه صد عید است
نو نو از نور او مرا دید است
هر دمم جلوه و تماشائی
هر دمم در بهشت ن و جائی
مجلس شاهوار بنهاده
هر طرف حورئی بکف باده
هیچ مستی در او ندیده خمار
بی دی آنجا دو صد هزار بهار
گنجها یافته در او بیرنج
برده جان نرد عشق بی شش و پنج
ماهیان را یم است بهتر جای
ماهیان را یم است تخت وسرای
مرگ باشد ز یم جدائیشان
کفر محض است خود نمائیشان
گفتگوی همه ز بحر بود
جستجوی همه ز بحر بود
اولیا ماهی اند و حق دریا
دایم آن بحرشان بود مأوی
این طرف بهر تو همی آیند
ورنه بی یم چگونه آسایند
قصدشان آن بود کزین زندان
ببرندت تا بسوی عالم جان
تا رهی زین سعیر پر نقمت
تا رسی در نعیم پر نعمت
از عطاشان غمت شود شادی
از کرمشان بخیلیت رادی
نور ایشان کند ترا بینا
چون مسیحا روی بسقف سما
گرپذیری تو پندشان بردی
ور نه مانی بب ست چون دردی
چه زیانشان بود اگر ز خری
از شکرهای حلمشان نخوری
ور از ایشان شوی گریزان تو
دور مانی و اشگ ریزان تو
بلکه خود این به است ایشان را
که گذارند تو پریشان را
جمع گردند جمله باز آنجا
صید گیرند همچو باز آنجا
این یقین دان که مرد خاص خدا
کامران است و شاد در دو سرا
دستگیر توانگر و درویش
اوست هم نوش نیش و مرهم ریش
گر قبولش کنند و گر نکنند
ور بوی هیچ خیر و شر نکنند
خود بخود او خوش است و آسوده
چرب و شیرین بسان پالوده
نیست محتاج هیچکس بجهان
بلکه محتاج اوست کون و مکان
مجرمان جمله زو شوند آزاد
محرمان را رساند او بمراد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن اشعاری است دربارهی یک شاهزاده که پدرش او را به تحصیل علم و دانش تشویق کرده است. او سالها زیر نظر استادان مختلف، علوم را فرا میگیرد تا به مقام والایی برسد و دانشمندی بزرگ شود. در یک امتحان، پدرش از او میخواهد تا محتوای یک حلقه را توصیف کند و او به خوبی از عهدهی این امتحان برمیآید.
در ادامه، سخن به نقد جهل و بدبختی انسانها میرود و اشاره میکند که بسیاری از مردم از حقیقت و علم غافلاند و در جهل باقیماندهاند. همچنین به این موضوع پرداخته میشود که علم و آگاهی ابزارهایی هستند که انسانها را به سعادت میرسانند و در مقابل جهل و نادانی به عذاب و رنج منتهی میشوند.
در نهایت، به اهمیت وجود افاضهگری اشاره میشود که انسانها را به سمت خوب و خوشبختی هدایت میکند و آنها را از آلام و دردها رهایی میبخشد. این متن تأکید دارد بر نقش علم و دانش در زندگی انسانها و لزوم پیروی از راستی و حقیقت.
هوش مصنوعی: تو آگاه باش که او همیشه یک شاهزاده باقی میماند. از حال و اوضاع او اطلاعاتی به دست بیاور تا بهتر او را بشناسی.
هوش مصنوعی: پدرش استادان را جمع کرد تا او در علوم و دانش پیشرفت کند و رشد کند.
هوش مصنوعی: سالها فعالیت و تلاش کرد تا این که همهٔ دانشها و آگاهیها را به دست آورد.
هوش مصنوعی: او به مهارتها و علم خود مشهور شد و به گنجینهای از دانش دست یافت تا جایی که نامش در میان همه جهان پیچید و شناخته شد.
هوش مصنوعی: پدر به منظور آزمایش فرزندش، او را به خانهی خود برد و در آنجا تنها گذاشت.
هوش مصنوعی: او انگشتر طلا را در دست گرفت و از او پرسید که در دستان من چه چیزی وجود دارد، بگو.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به چیزی است که توخالی و گرد میباشد و به نوعی نشاندهنده حالت ناشناخته یا عدم وضوح چیزی است. همچنین به این مفهوم اشاره دارد که موجودی به شدت تحت تأثیر آموزش و تربیت است و هنوز به طور کامل شکل نگرفته یا به مرحلهای نرسیده که به خودی خود شناخته شود.
هوش مصنوعی: خود را در وضعیت نامناسبی یافتهام و به خوبی میدانم که استاد من از این موضوع آگاه است.
هوش مصنوعی: چیزی که در دستانت گرفتهای، به رنگ زرد است و حسی موزون و هماهنگ دارد.
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: تو که راست میگویی، در این علم چه چیزی را میپویی؟
هوش مصنوعی: هرچه که لازم بود گفته شد، و تو با بیان واضح، آنچه را پنهان بود نمایان ساختی.
هوش مصنوعی: این نشانهای که به من دادی، نشاندهنده مهارت و تسلط تو در رشتهات است.
هوش مصنوعی: اما مشخص کن که این چیست، به صراحت بگو که این چه چیزی است بیخدا.
هوش مصنوعی: او گفت باید که آن شخص دانا و صاحب علم، همچون یک پادشاه بر امور مسلط باشد.
هوش مصنوعی: نشانهها به روشنی دلالت بر علم و آگاهی تو دارند و به تدریج همه مفاهیم تو را در بر میگیرند.
هوش مصنوعی: از این میزان هوش و درک خود نگران نباش، چرا که عقل نمیتواند چیزی را در دستان کوچک خود جا دهد.
هوش مصنوعی: آیا در این عالم، از کوچک و بزرگ، از خوب و بد، و از ثروتمند و فقیر، چیزی پنهان مانده است؟
هوش مصنوعی: استادان هر علم به صورت پنهانی از دانش خود به یکدیگر تأسیس کردند و هر یک به نوعی علم جدیدی را به وجود آوردند.
هوش مصنوعی: آنچه که سودمند و سادهتر از همه است، بیخبر از آن مانند الاغ زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: زیرا که همه فرض میکنند که ناداناند، اسبها در برزخ پرسه میزنند.
هوش مصنوعی: بدون آن بدن، همه چیز از بدبختی است و تنها قهر، رنج و سختی به جا میماند.
هوش مصنوعی: همیشه دور او میچرخند تا از درمان و آرامش دور و با درد و رنج زندگی کنند.
هوش مصنوعی: به ناچار، همه کارها به سمت معکوس پیش میرود و سرنوشت آنها به دلیلی ناپسند است.
هوش مصنوعی: هنگامی که پیامبران به صدای خود مردم را هدایت میکنند، افرادی بدون صلاحیت و نالایق، بر سر مردم سخن میرانند و حق را به خود میگیرند.
هوش مصنوعی: در حضور خداوند، سر این موضوع را به خوبی از حقیقت جویا شو.
هوش مصنوعی: افرادی که به غیر از خدا نگاه میکنند و به او تکیه ندارند، دچار مشکلات و نادانی میشوند.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به ارتباط عمیق و دلی دارد که شخص با معشوق یا هدفی دارد. او به شدت به آن پیوند خورده و از آن غافل نیست، اما در عین حال، تمایل به چیزهای دیگر نیز دارد. به عبارتی، این احساس دوگانه نشاندهنده کشمکشی داخلی است که فرد بین عشق و سایر گرایشاتش دارد.
هوش مصنوعی: او میگوید که کسانی که بیدانش و ناآگاه هستند، به راحتی میتوانند به سراشیبی گرایش پیدا کنند و از راه درست دور شوند.
هوش مصنوعی: مانند روغن که بر روی آب نشسته و بعد از داغی آتش جدا میشود.
هوش مصنوعی: علف به حرارت و انرژی جان نار (آتش) تبدیل میشود و این حرارت را به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: چون آتش است، زیتون هم باید به همان نسبت آتشین شود. زیتون به خاطر این آتش، به گونهای متناسب با آن تغییر میکند.
هوش مصنوعی: هرچند از سختیها و مشکلات دور شدهای، اما باید توجه کنی که چگونه سرنوشتش را رقم زده است.
هوش مصنوعی: پهلوی آب قرار داشت و آن میوه قرمز را خورد چون از آغاز به آب بیگانگان وابسته بود.
هوش مصنوعی: آب نشانه حق و حقیقت است، در حالی که انسانهای بد از روغن استفاده میکنند. به همین دلیل، جایگاهشان جهنم است.
هوش مصنوعی: گل و لاله با آب زنده میشوند و هر دو به رشد و شکوفایی میرسند و شاداب و خوشحال خواهند بود.
هوش مصنوعی: اگر خار با گل دوست شود، اما در دل از گلزار دور باشد.
هوش مصنوعی: هرچند که خار در کنار گل زندگی میکند، اما این رود بر بوی خوشی است که به مشام میرسد، و آن دریا در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: همه روز و شب به سمت چیزی که باعث نابودی آنها میشود، تمایل دارند و از عمق وجودشان به آن سمت میگروند.
هوش مصنوعی: آنچه برایشان سودی ندارد، هر روز بیشتر و بیشتر به آن دل میبندند و تمایلشان افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: هر کس در آن مکان به دانایی میرسد و هر فردی به گونهای خود را رهبر میداند.
هوش مصنوعی: او به دقت هر جنبه را بررسی میکند و تلاش خود را به کار میگیرد تا به هدف برسد.
هوش مصنوعی: او با فلسفهاش، به یک نکته مهم اشاره میکند تا در هنر، مانند بوسینا (موسیقیدان مشهور) به تعالی برسد.
هوش مصنوعی: کسی که در علم نجوم مهارت دارد، میتواند به دقت اطلاعات خود را ثبت کند و همچنین به علم حساب و ریاضی نیز تسلط داشته باشد.
هوش مصنوعی: در یک روش و برداشت متفاوت، به تفسیر مثلی و به طور دقیق و با در نظر گرفتن اصول هندسه و تعبیر آن پرداخته شده است.
هوش مصنوعی: این هنرها بیپایان و بیحد و حصر هستند، چگونه میتوانم دربارهی آنها صحبت کنم؟ وقتی که با حقیقت روبهرو میشوم، کلام من ناقص خواهد بود.
هوش مصنوعی: من از زمین برمیخیزم و مانند تیری رها میشوم، بیهیچ تردید و بدون وابستگی به اراده دیگران.
هوش مصنوعی: رفتم با شما به خاطر شماست و این فقط از روی لطف و علاقهام به شماست.
هوش مصنوعی: من از طریق عشق به شما نزدیک شدهام و این نزدیکی را مدیون لطف و همراهی شما هستم.
هوش مصنوعی: اگر من هم مانند شما جسمی داشتم، پس من از کجا پیدا میشدم؟ من تمام وجودم روح است و شما فقط جسم هستید.
هوش مصنوعی: کافی است، دیگر در این باره صحبت نکنم. سیران، به سوی آن مکان حرکت کنید که من به خاطر آن در حیرت و شگفتی هستم.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نیکی و زینی، دو لقمه نان را در دست بگیر و به دنبال آنانی باش که برای رسیدن به مقام و منزلت تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: من از شما جدا شدم و در کنار پادشاه ایستادم زیرا میدانم که شما در راه پیشرفت تنبل هستید.
هوش مصنوعی: وجود من در حضور شاه، مانند صد جشن و عید تازه است، زیرا نور وجود او به من نگاهی انداخته است.
هوش مصنوعی: هر لحظه جلوهای از زیبایی و تماشایی دارم و هر لحظه مثل بهشتی پر از خوشی و آرامش هستم.
هوش مصنوعی: در دورهمیای به سبک پادشاهی، در هر سو دختری زیبا با جامی پر از شراب قرار دارد.
هوش مصنوعی: در این جا به حسرت و دلتنگی اشاره شده که در جایی، زیبایی و شادابی وجود دارد، اما در آنجا خبری از مستی و خوشحالی نیست. با وجود تمام زیباییها و سرسبزی، کماکان یک نوع غم و خمار چشیده میشود.
هوش مصنوعی: کسانی که گنجهای با ارزش را در دل عشق پیدا کردهاند، بیهیچ نگرانی و در صفا، جان خود را برای آن فدای عشق میکنند. اشعار به نوعی میگوید که عشق ارزشمندی است که نباید به شمارش کم و زیاد آن پرداخت.
هوش مصنوعی: ماهیها در دریا زندگی بهتری دارند و در آنجا جایی مناسب و راحت برای خود پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: مرگ، جدایی از آنهاست و این جدایی نشاندهندهی بیایمانی است.
هوش مصنوعی: همهی حرفها و گفتگوها دربارهی دریا بود و همهی جستجوها نیز به دنبال دریا بود.
هوش مصنوعی: اولیا مانند ماهیانی هستند که در دریا زندگی میکنند و حقیقت همان دریا است که همیشه پناهگاه آنهاست.
هوش مصنوعی: این طرف به خاطر تو میآیند، وگرنه بدون حضور تو چطور میتوانند آرامش داشته باشند؟
هوش مصنوعی: آنها میخواستند تو را از این زندان آزاد کنند و به سوی جهانی که در آن زندگی روان است، ببرند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از این آتش سوزان و پر بلا رها نشوی، نمیتوانی به نعمتها و خوشیهای واقعی برسید.
هوش مصنوعی: بخشایش و محبت آنها موجب میشود که از غم و اندوهت کم شود و سخاوت آنها باعث میشود که دلگیر نباشی.
هوش مصنوعی: نور آنها چنان است که تو را بینا میسازد، مانند مسیحایی که بر سقف آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از نصیحتها و پندهای دیگران بهرهگیری کنی، در غیر این صورت مانند کسی خواهی بود که دردی را متحمل میشود و به جای بهبودی، در همان حالت باقی میماند.
هوش مصنوعی: چه ضرری برایشان دارد اگر از ویژگیهای صبر و بزرگواریشان بهرهای ببرم؟
هوش مصنوعی: اگر از ایشان دوری کنی، تو همیشه در فاصلهای خواهی ماند و اشکهایت جاری خواهد بود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که خود این وضعیت و وضعیتی که دارند، به نوعی برای آنان بهتر است که تو را که در این حالت پریشان هستی، رها کنند. به عبارت دیگر، شاید برای آنها بهتر باشد که تو را در چنین حالتی بگذارند.
هوش مصنوعی: همه به آنجا جمع میشوند تا شکار کنند، مانند بازهایی که در آنجا هستند.
هوش مصنوعی: بدان که شخصی که خاص خداوند است، در این دنیا و آن دنیا خوشبخت و راضی خواهد بود.
هوش مصنوعی: توانگر و درویش هر دو تحت حمایت و لطف یکدیگرند. این روابط میتواند هم لذتبخش و خوشایند باشد و هم دردناک و تلخ.
هوش مصنوعی: اگر او را بپذیرند یا نپذیرند، چه فرقی به حالش میکند، زیرا نه از خوبی خبری است و نه از بدی.
هوش مصنوعی: او بدون دلیل خوشحال و آرام است، مانند یک خوراک شیرین و لذیذ که به راحتی مصرف میشود.
هوش مصنوعی: هیچکس به این دنیا نیازمند نیست، بلکه این جهان و هر چه در آن است به وجود او نیاز دارند.
هوش مصنوعی: مجرمان همگی از شر هراسان خواهند شد و کسانی که در زمره ی عزیزان و دوستان هستند به آرزوهای خود خواهند رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.