پادشاها عون حق یار شب و روز تو باد

چرخ پیروزه غلام بخت پیروز تو باد

قتباس نور ماه رایت دولت مدام ...

... هر مشکل امور که بر حاذق اوفتد

معلوم رای تست که در زیر طاس چرخ

در جام گاه درد و گهی فایق اوفتد ...

... به هر کجا که کنی امر آسمان مامور

ز گرد راه تو سازند کحل دیده چرخ

ز خاک پای تو یابد عبیر گیسوی حور ...

... ترا به دولت شاه جهان خدای جهان

دهاد عمری چون دور چرخ نامحصور

به چشم نیک نظر کن به حال نزدیکان ...

... درونم شد ز دست دهر پر درد

روانم شد ز شست چرخ پرتیر

چو بی تدبیرم اکنونم چه چاره ...

خسروا راز هفت پرده چرخ

پیش رای تو می شود ظاهر

گر به هیبت در آسمان نگری

چرخ در دور تو شود فاتر

قدرت آنجا رسید کز رتبت ...

... تویی که فکر تو گر بر فلک گذار کند

زلوح چرخ بخواند همه دقایق راز

براق قدر تو گر سرکشد ز عالم کون ...

... جهانیان همه حیران شدند از آن صنعت

که کرد با من بیچاره چرخ شعبده باز

صبوری من مسکین به غایتی برسید ...

... مهی که هست نقیص رسوم او شوال

به عون ایزد و یاری چرخ و نصرت بخت

ز اوج چرخ جلالت ز خانه اقبال

چو آفتاب برای صلاح عالمیان ...

... چو بر آتش آبم چو بر باد گردم

ز چرخ دغا باز و دهر مقامر

زیانکار و مغبون و بیهوده گردم ...

... به سمع مجلس عالی مگر رسیده بود

که چرخ بر چه صفت کرد بی تن و توشم

چنین که سوخت مرا برق حادثات سزد ...

... تو رام شو ای دوست اگر دور نشد رام

گر چرخ به کام تو نگردد تو بگردان

دوری دو به کام دل من جام غم انجام ...

... نبرد شاخ سدره رنج تبر

نکشد خنگ چرخ جور لجام

می ام از کاس جور دور زمان ...

خدایگانا آنی که شمع دولت تو

چراغ و مشعله چرخ را کند روشن

چو شمع بر تن من نعمت تو بر توست ...

... کسیکه چون سرطان با تو یک زمان کژ رفت

ز ثور چرخ لگد خورد و زحملش سرو

منم که تا سر من سایه قبول تو یافت ...

سرفرازا تویی که گردن چرخ

دارد امروز طوق خدمت تو ...

... سموم قهر تو گر در هوا صعود کند

ز پشت چرخ به قوت جدا کند نیرو

شود ز سهم تو مقراض تیز دندان کند ...

... با کله داری خود پیش سراپرده تو

خیمه چرخ کمر بسته شود چون خرگاه

این هم از غایت صیت است که می ناساید ...

ای به بوسیدن خاک در چرخ آسایت

جویبار فلک و اخضر گردون تشنه ...

زهی شهریاری که خورشید چرخ

بود پیش رای تو چون شب پره ...

حیات بخشا چرخم ز غبن خواهد کشت

به تیغ کین من از چرخ کینه خواه بخواه

سیه دلی دل شه بر رهی گران کرده ست ...

... ز صاحب طبعی و حاضر جوابی

اگر چرخی چرا بر من نگردی

وگر مهری چرا بر من نتابی

به عنف این چرخ را یکره نگویی

که ای بی آب دلو آسیابی ...

... پس از ایزد ترا خوانم به یاری

که تو بر چرخ دولت ماهتابی

زکات جاه را فریاد من رس ...