دلم دیوانه گشت از تاب زنجیر
تنم بگداخت زین زندان دلگیر
نه شب مه بینم و نه روز خورشید
نه بر من می وزد بادی به شبگیر
زبونم کرد ایام تبه کار
تباهم کرد گردون زبون گیر
سرم شد در بهار عمر پر برف
دل من در جوانی زود شد پیر
درونم شد ز دست دهر پر درد
روانم شد ز شست چرخ پرتیر
چو بی تدبیرم اکنونم چه چاره
چو بیچاره شدم اکنون چه تدبیر
مرا در حبس عیشی دست داده ست
ز یار و رود و جام و نغمه زیر
حریفم گریه آمد جام می اشک
سرودم ناله رود آواز زنجیر
نجستم با کسی در کینه پیشی
نکردم با کسی در مهر تقصیر
به جای شیر مهرم داد دایه
که با من مهر شد چون با شکر شیر
به قدر خود وفا با هر که کردم
مکافاتم جفا آمد ز تقدیر
چه افتاد ای رفیقان مر شما را
که شد یکبارتان یاد من از ویر
به هم مشفق ترند از آدمیزاد
به دریا ماهی و در کوه نخجیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات عمیق خود نسبت به زندان عاطفی و دوری از عشق میگوید. او از بیخبری از شب و روز و زجر و درد درونیاش شکایت میکند. دلش در جوانی زود پیر شده و احساس ناامیدی دارد. او در حبس عیشها و خوشیها گرفتار شده و همچنان از آزار تقدیر رنج میبرد. شاعر از دوستانش میسوالد که چرا دیگر یاد او را نمیکنند و به تضاد بین محبت موجود در طبیعت و بیوفایی انسانها اشاره میکند. این شعر، ترکیبی از غم و تلخی عشق و زندگی است.
هوش مصنوعی: دل من از شدت ناراحتی و درد، به شدت بیتاب شده است. زنجیری که به تنم است، باعث میشود که احساس خفگی و محدودیت کنم و این زندان که دل من است، خیلی ناگوار و رنجآور است.
هوش مصنوعی: نه شب را میبینم که ماه در آسمان باشد و نه روز را که خورشید تابیده باشد، و نه بادی به من میوزد در هنگام غروب.
هوش مصنوعی: روزگار ناگوار مرا به زبان خود آورد و سرنوشت، مرا درگیر مشکلات کرد.
هوش مصنوعی: در دوره جوانی، احساسات و آرزوهای من مانند برف در بهار در حال ذوب شدن و از بین رفتن است، و دل من به سرعت کهنسال شده است.
هوش مصنوعی: درونم به خاطر مشکلات زندگی پر از درد شده و روح و روانم تحت تأثیر سختیها و بیرحمی زمانه آسیب دیده است.
هوش مصنوعی: وقتی که در حال حاضر بیتدبیر و ناتوان هستم، چه کار دیگری میتوانم انجام دهم؟ اکنون که به مرحلهای از ناامیدی رسیدهام، دیگر چه تدبیری میتواند مفید باشد؟
هوش مصنوعی: من در لذتجویی به دام افتادهام و این به خاطر دوستی، آب و جام و نغمهاست که مرا به این وضعیت کشاندهاند.
هوش مصنوعی: دوستم به خاطر غم و ناراحتیاش گریه میکند و من نیز با او همدردی میکنم. جام شراب را در دست دارم و اشکهایم را مانند نالهای از رودخانه و صدای زنجیرهایی میدانم که در حال رنج و اندوه میسرایند.
هوش مصنوعی: من هیچگاه با کسی در کینه رقابت نکردم و در محبت هم هرگز کوتاهی نکردم.
هوش مصنوعی: مادرم به جای شیر محبت، مهری به من داد که مانند شکر شیر، خوشنوا و دلپذیر بود.
هوش مصنوعی: به اندازهای که با هر کس به وفاداری رفتار کردهام، به همان اندازه از سرنوشت، ظلم و بیوفایی نصیبم شده است.
هوش مصنوعی: ای دوستان، چه بلایی بر سرتان آمده که دیگر یکبار هم نام من را از یاد نبردهاید؟
هوش مصنوعی: ماهیها در دریا و حیوانات در کوه به یکدیگر بیشتر از انسانها محبت و توجه میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو آن ابری که ناساید شب و روز
ز باریدن چنانچون از کمان تیر
نباری بر کف دلخواه جز زر
چنانچون بر سر بدخواه جز بیر
نَه آهو میرمیدَ ازْ دیدنِ شیر،
نه شیر تُند گَشتَ ازْ دیدنَش سیر.
از آن چرخه که گردانَد زنِ پیر
قیاس چرخ گردنده همان گیر
بسی گفتند تا آخر به تشویر
ز سر تا پای کرد آن حال تقریر
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.