گنجور

 
مجد همگر

خسروا راز هفت پرده چرخ

پیش رای تو می شود ظاهر

گر به هیبت در آسمان نگری

چرخ در دور تو شود فاتر

قدرت آنجا رسید کز رتبت

می نگردد نظر بر او قادر

ذات تو جوهریست کز تعظیم

شد زبان از بیان آن قاصر

کنه تو عالمی که می نشود

مرغ وهم اندر آن هوا طایر

صدر دیوان تو ز قدر و شرف

فلک است وندر او ملک حاضر

خواجگانی به دور او فرشته صفت

همه در کار مملکت ماهر

در وزارت مشرف الدین است

صد چو آصف به حکمت وافر

ملک را خامه عمادالدین

در خور آمد چو دیده را باصر

مشرف الملک در متانت رای

آفتابیست در زمین زاهر

راستی را مکان مستوفی

مملکت راست حامی و ناصر

خاطرش بحر لطف و کان ذکاست

آفرین باد بر چنین خاطر

نایبانی نشسته هم برشان

در صناعات کاتبی فاخر

چشم بد دور کاین گره هستند

همه عین صواب جز ناظر

بی گناه از میان این حلقه

عزلت بنده از چه بود آخر