خط سیراب تو بر روی تو پیدا شد و شد
محضر حسن و جمال تو بدان سیر گواه
از رخ خوب تو آئینه بماند حیران
در خم زلف تو اندیشه بماند گمراه
غنچه در خال لب لعل تو افکند قبل
لاله در پای سر زلف تو افکند کلاه
گردش این فلک بوقلمون کرد بدل
به سپیداب سحر غالیه شب ناگاه
دم گرگ سحر و چشمه خور زیرزمین
می نمودند خیال رسن و یوسف و چاه
حامی گوی زمین حاصل دوران فلک
مرکز فضل و هنر صاحب سلجوق پناه
با کله داری خود پیش سراپرده تو
خیمه چرخ کمر بسته شود چون خرگاه
این هم از غایت صیت است که می ناساید
یک نفس چون دهن سکه زیادت افواه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از زیبایی و جذابیت معشوق سخن میگوید. شاعر به توصیف ویژگیهای ظاهری محبوب، مانند حسن و جمال او، و تأثیر آن بر تفکر و احساساتش میپردازد. زیبایی معشوق به قدری است که حتی آینه نیز از تماشای او حیران میشود. شاعر در تصویرسازیهایش به عناصر طبیعی و زیباییهای دنیای اطراف نیز اشاره میکند و با استفاده از تمثیلها، نقش معشوق را در زندگیاش پررنگتر میسازد. همچنین، او به فضیلتهایی چون فضل و هنر اشاره میکند که محبوب او را به عنوان یک مرکزیت در دنیای خود نشان میدهد. در نهایت، این شعر به پیچیدگیهای عشق و زیبایی انتقال احساسات شاعر به معشوق را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: نقش آب و زیبایی تو بر چهرهات نمایان شد و این نشانگر حسن و زیبایی توست که گواهی بر آن است.
هوش مصنوعی: آینه از زیبایی تو شگفتزده مانده و در پیچش موی تو افکار و اندیشهها گم و سردرگم شدهاند.
هوش مصنوعی: غنچهای که در خال لب تو جوانه زده، قبل از اینکه لاله از پای زلف تو رد شود، کلاهی را بر زمین افکنده است.
هوش مصنوعی: گردش آسمان همانند یک بوقلمون، شب را ناگهان به سپیدی سحر تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، هنگامی که گرگ در حال دمیدن است، چشمهای در زیر زمین نمایان میشود و تصاویری از رسن و یوسف و چاه در ذهن شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: حامی زمین و دستاوردهای آن، نمایندهای از دوران چرخش آسمان و مرکز تواناییها و هنرها، که در پناه شخصیتی باارزش به نام سلجوق قرار دارد.
هوش مصنوعی: با سر خود به سمت خیمهات میروی، و چرخ کمر تو به گونهای میچرخد که مانند مکانی برای استراحت میشود.
هوش مصنوعی: این مسئله به حدی معروف و مشهور است که هیچ کس نمیتواند صحبت آن را نادیده بگیرد، همانطور که صدای سکه زیاد میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم
چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
ای ستمکار بیندیش از آنروز سیاه
که ترا شومی ظلم افکند از جاه بچاه
حال اکنون بحقارت منگر جانب او
بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه
در چو بگشاد، بدان دخترکان کرد نگاه
دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه
جای جای بچهٔ تابان چون زهره و ماه
بچهٔ سرخ چو خون و بچهٔ زرد چو کاه
ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه
او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه
او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین
تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه
زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین
[...]
کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه
کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه
بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت
بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه
ای پسر چند کنم بیلب خندان تو صبر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.