مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۰ - در تفسیر قول رسول علیهالسلام ما مات من مات الا و تمنی ان یموت قبل ما مات ان کان برا لیکون الی وصول البر اعجل و ان کان فاجرا لیقل فجوره
... گریه با صدق بر جانها زند
تا که چرخ و عرش را گریان کند
عقل و دلها بی گمان عرشی اند ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۴ - در صفت آن بیخودان کی از شر خود و هنر خود آمن شدهاند کی فانیاند در بقای حق همچون ستارگان کی فانیاند روز در آفتاب و فانی را خوف آفت و خطر نباشد
... مه فراغت دارد از ابر و غبار
بر فراز چرخ دارد مه مدار
ابر ما را شد عدو و خصم جان ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۳ - فیما یرجی من رحمة الله تعالی معطی النعم قبل استحقاقها و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و رب بعد یورث قربا و رب معصیة میمونة و رب سعادة تاتی من حیث یرجی النقم لیعلم ان الله یبدل سیاتهم حسنات
... خار را گلزار روحانی کنیم
ما فرستادیم از چرخ نهم
کیمیا یصلح لکم اعمالکم ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۵ - بیان آنک آنچ بیان کرده میشود صورت قصه است وانگه آن صورتیست کی در خورد این صورت گیرانست و درخورد آینهٔ تصویر ایشان و از قدوسیتی کی حقیقت این قصه راست نطق را ازین تنزیل شرم میآید و از خجالت سر و ریش و قلم گم میکند و العاقل یکفیه الاشاره
... جان کز اصطرلاب جوید او صواب
چه قدر داند ز چرخ و آفتاب
تو که ز اصطرلاب دیده بنگری ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند
... خر نه ای ای عیسی دوران مترس
چرخ چارم هم ز نور تو پرست
حاش لله که مقامت آخرست
تو ز چرخ و اختران هم برتری
گرچه بهر مصلحت در آخری ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۵ - در معنی لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الأَفْلاکَ
... کی وجودی دادمی افلاک را
من بدان افراشتم چرخ سنی
تا علو عشق را فهمی کنی
منفعتهای دگر آید ز چرخ
آن چو بیضه تابع آید این چو فرخ ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۷ - حکایت آن راهب که روز با چراغ میگشت در میان بازار از سَرِ حالتی کی او را بود
... فرع ماییم اصل احکام قدر
چرخ گردان را قضا گمره کند
صد عطارد را قضا ابله کند ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۱ - دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد
... تو چرا خود منت باده کشی
جوهرست انسان و چرخ او را عرض
جمله فرع و پایه اند و او غرض ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۶ - قصد شاه به کشتن امرا و شفاعت کردن ایاز پیش تخت سلطان کی ای شاه عالم العفو اولی
... سجده ای کرد و گلوی خود گرفت
کای قبادی کز تو چرخ آرد شگفت
ای همایی که همایان فرخی ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۷ - تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون
نعره لا ضیر بشنید آسمان
چرخ گویی شد پی آن صولجان
ضربت فرعون ما را نیست ضیر ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۸ - مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعتگری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی أَنا أَعْلَمُکُمْ بِاللَّهِ وَ أَخْشیکُمْ لِللَّهِ وَ قالَ اللهُ تَعالی إِنَّما یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ
... از صحاف مثنوی این پنجمست
بر بروج چرخ جان چون انجمست
ره نیابد از ستاره هر حواس ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم
... شمس دنیا در صفت خفاش اوست
هفت چرخ ازرقی در رق اوست
پیک ماه اندر تب و در دق اوست ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲ - سؤال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضلترست و عزیزتر و شریفتر و مکرمتر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او
... که شنید این آدمی پر غمان
بر زمین و چرخ عرضه کرد کس
خوبی و عقل و عبارات و هوس ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳ - نکوهیدن ناموسهای پوسیده را کی مانع ذوق ایمان و دلیل ضعف صدقاند و راهزن صد هزار ابله چنانک راهزن آن مخنث شده بودند گوسفندان و نمییارست گذشتن و پرسیدن مخنث از چوپان کی این گوسفندان تو مرا عجب گزند گفت ای مردی و در تو رگ مردی هست همه فدای تو اند و اگر مخنثی هر یکی ترا اژدرهاست مخنثی دیگر هست کی چون گوسفندان را بیند در حال از راه باز گردد نیارد پرسیدن ترسد کی اگر بپرسم گوسفندان در من افتند و مرا بگزند
... مات گشتم که بماندم از فغان
من که باشم چرخ با صد کار و بار
زین کمین فریاد کرد از اختیار ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۷ - قصهٔ احد احد گفتن بلال در حر حجاز از محبت مصطفی علیهالسلام در آن چاشتگاهها کی خواجهاش از تعصب جهودی به شاخ خارش میزد پیش آفتاب حجاز و از زخم خون از تن بلال برمیجوشید ازو احد احد میجست بیقصد او چنانک از دردمندان دیگر ناله جهد بیقصد زیرا از درد عشق ممتلی بود اهتمام دفع درد خار را مدخل نبود همچون سحرهٔ فرعون و جرجیس و غیر هم لایعد و لا یحصی
... مرکب هر سعد و نحسی می شوند
اختران چرخ گر دورند هی
وین حواست کاهل اند و سست پی ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۶ - مضاحک گفتن درزی و ترک را از قوت خنده بسته شدن دو چشم تنگ او و فرصت یافتن درزی
... که نه عقلت ماند بر قانون نه جان
لاغ این چرخ ندیم کرد و مرد
آب روی صد هزاران چون تو برد ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست
... کان فزون آمد ز ماه آسمان
کانک می جستی ز چرخ با نهیب
سر بر آوردستت ای موسی ز جیب ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۷ - رجوع کردن به قصهٔ قبه و گنج
... احولی از چشم ایشان دور کرد
تا زمین شد عین چرخ لاژورد
لا اله گفت و الا الله گفت ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود
... هر کسی دانند ای فخر البنین
که فزون باشد فن چرخ از زمین
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۲ - مثل
... که نهاد من فزون تر از شماست
جملگان دانند کین چرخ بلند
هست صد چندان که این خاک نژند ...