گنجور

 
۳۸۱

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۹

 

... میانه گر بتوانی گزید در اخلاق

ترا رسد که بسرعت ز پل جواز کنی

چه شاه راه حقیقت نموده اند ترا ...

فیض کاشانی
 
۳۸۲

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

... مردان عشق در گذر سیل حادثات

پای ثبات سخت تر از پل فشرده اند

فیاض آبروی دو عالم مجردان ...

فیاض لاهیجی
 
۳۸۳

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - تجدید مطلع

 

... اگر به راه تو کمتر روند خلق چه باک

پل صراطی و سخت است بر صراط عبور

متابع تو اگر کم بود چه غم که شود ...

فیاض لاهیجی
 
۳۸۴

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » مثنویات » ساقی‌نامه

 

... درین تنگ دهلیز بیم و امید

اسیر خودم کرد نقش پلید

مگر می ز خود واستاند مرا ...

... ز تحت الثری تا ثریا روم

مگر پله پله به بالا روم

بده ساقی آن جان اندیشه را ...

... بده می که کار از تعلل گذشت

که سیلاب اندیشه از پل گذشت

به کس غیر جنگ و عتابم نماند ...

فیاض لاهیجی
 
۳۸۵

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

بزرگان می کنند از کیسه غیر این تجمل را

که آب از خویشتن هرگز نباشد چشمه پل را

چه لازم در جواب دشمنان تصدیع خود دادن ...

واعظ قزوینی
 
۳۸۶

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴

 

... تو باین فکر و تأمل نتوانی رفتن

چشمه های پل این آب ز موج خطر است

با گرانجانی ازین پل نتوانی رفتن

تا تو از پا نکشی خار علایق واعظ ...

واعظ قزوینی
 
۳۸۷

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - مثنوی سفرنامه مازندران واعظ و تعریف شهر اشرف و مدح شاه عباس ثانی

 

... گذشتن زآن نه حد آفتابست

که چرخ آنجا پل آن سوی آبست

چنان پیوسته آب اوست بیتاب ...

واعظ قزوینی
 
۳۸۸

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

... نداد دردسر ناخدا غبار اسیر

گذر کند ز پل موج این گیاه در آب

اسیر شهرستانی
 
۳۸۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵

 

... موج صفای سنگ ز آیینه بگذرد

گر از پل شکسته ز دریا توان گذشت

مخمور هم ز می شب آدینه بگذرد ...

اسیر شهرستانی
 
۳۹۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

... قد خمیده ما را اجل کمین کرده

نشسته سیل حوادث به سایه پل ما

ز شانه کرده جدا دست ما و می گوید ...

... ز غنچه های چمن می کشیم رو زردی

بود چو برگ خزان دیده دست بی پل ما

نشسته ایم در آتش چو سیدا همه عمر ...

سیدای نسفی
 
۳۹۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

... نگه دارد خدا از سیل آفت خاکساران را

نباشد هیچ نقص از جوش دریا سایه پل را

جهان یک کوچه باغ زخم شد از خنجر نازت ...

سیدای نسفی
 
۳۹۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

... نشکند از سایه گردون کسی را تشنگی

می نماید آب اما زیر این پل آتش است

برق در دنبال دارد آه من ای باغبان ...

سیدای نسفی
 
۳۹۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

... قامت خم گشته ام را دید و رحمی هم نکرد

بر سر دریای آتش آمد و پل کرد و رفت

نامه سربسته ام را مهر از لب برگرفت ...

سیدای نسفی
 
۳۹۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

... سیلاب برده خانه ارباب جود را

در جویبار اهل کرم پل نمانده است

آخر کشیده کوه ز فرهاد انتقام ...

سیدای نسفی
 
۳۹۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

... سیدا معشوق من از بس که عالی مشرب است

مهربانی بیشتر با عاشق بی پل کند

سیدای نسفی
 
۳۹۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

... در جهان از همت پیران به جو راه نجات

قامت خم گشته بر دریای آتش پل شود

تیره بختان را نباشد از پریشانی گزیر ...

... شد پریشان زلف گنج حسن تا بر باد رفت

می کند دیوانگی هندو اگر بی پل شود

از حواس باغبانان بس که رفتست امتیاز ...

سیدای نسفی
 
۳۹۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

... می کند پهلو تهی از آه مظلومان فلک

سیل چون پر زور افتد رخنه ها بر پل کند

کی کنند از یکدگر همپیشگان پستی قبول ...

سیدای نسفی
 
۳۹۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

... میگزد لبهای دامن پای خواب آلوده را

آستین سیلی زند دستی که دور از پل شود

ناخدا را سیدا از شور بحر اندیشه نیست

موجهای پر خطر دریا دلان را پل شود

سیدای نسفی
 
۳۹۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

... ز جوی آرزوی خویش تر ناکرده انگشتی

غبار حادثات از سایه پل بر سرم ریزد

به یاد زلف او شبها کنم از سایه بالین را ...

سیدای نسفی
 
۴۰۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

... قامت پیران بود سد ره موج خطر

خواب آسایش به زیر سایه این پل کنید

تا نگردد باغبانان را خبر ای سیدا ...

سیدای نسفی
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۸