گنجور

 
سیدای نسفی

بی تو در گلشن مرا فریاد بلبل آتش است

گربه گل اخگر است و خنده گل آتش است

نشکند از سایه گردون کسی را تشنگی

می نماید آب اما زیر این پل آتش است

برق در دنبال دارد آه من ای باغبان

سنبلستان مرا در بیخ سنبل آتش است

زانوی آسایش از خلوت نشینان برده اند

گوشه گیران با دامان توکل آتش است

صبر و بی تابی به کوی عشق دشت کربلاست

اضطراب اینجا سرابست و تحمل آتش است

انتهایی نیست اعضای مرا در سوختن

بر سرم ای شمع از سودای کاکل آتش است

سیدا تکرار سایل اهل همت را بلاست

از کریمان گوشه چشم تغافل آتش است