گنجور

 
واعظ قزوینی

بزرگان می کنند از کیسه غیر این تجمل را

که آب از خویشتن هرگز نباشد چشمه پل را

چه لازم در جواب دشمنان تصدیع خود دادن؟

باسکات زبان خصم، فرمان ده تغافل را

بوقت خشم هم، جز نیکی از نیکان نمی آید

که غیر از نکهت گل نیست دودی آتش گل را

کسی بر بردباران هیچگه غالب نمی گردد

نیارد بر زمین هرگز کسی پشت تحمل را

چو سیم و زر شود بسیار، هم از خود فنا گردد

نباشد آتشی جز جمع گشتن، خرمن گل را

به آش و نان توان ایمن ز شر فتنه جویان شد

فرو جز با نمک نتوان نشاندن آتش مل را

نباشد در میان تا نسبت، الفت در نمیگیرد

که با گل آشنایی از پر و بال است بلبل را

مدار امید همراهی ز کس، منزل اگر خواهی

نباشد رهزنی چون کاروان راه توکل را

بجز جانان زبان ناله ام را کس نمی فهمد

نباشد نغمه سنجی همچو گل، افغان بلبل را

سخن واعظ همین بس باشد از فیض پریشانی

که با زلف بتان او آشنا کرده است سنبل را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اوحدی

اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را

ز روی لاله رنگ خود خجالت‌ها دهی گل را

مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر

اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را

رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان

[...]

فضولی

شنیده صبحدم از جور گل افغان بلبل را

بدندان پاره پاره ساخته شبنم تن گل را

چو گیرم کاکلَش را، تا کِشم سویِ خُودم ، آن مه،

بقصد دوری من می گشاید عقد کاکل را

صبا را جویبار از موج در زنجیر می دارد

[...]

کلیم

به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را

خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را

ز شوق دوست زان‌سان چشم حسرت بر قفا دارم

که رو هم گر به راه آرم نمی‌بینم مقابل را

چمن را غنچهٔ نشکفته بسیار است، می‌ترسم

[...]

صائب تبریزی

مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان

که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را

نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان

که بوسد دست خود، هر کس که گیرد دست سایل را

ندارد گریه کردن حاصلی در پیش بی دردان

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

نگاه باغبانم، می‌پرستم لاله و گل را

کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را

پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه می‌بینم

چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را

به گلشن دام زلف و سرمهٔ چشمش ز صیادی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه