گنجور

 
۳۵۰۱

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳

 

... سر به پای خم می بنهاد و رفت

قطره آبی به دریا در فتاد

چون توان کردن چنین افتاد و رفت ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۰۲

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴

 

... ماند این دنیای بی بنیاد و رفت

هر که او با ما درین دریا نشست

در محیط بیکران افتاد و رفت ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۰۳

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳

 

... عاقل مخمور از آن از بر ما رفت رفت

هرکه به دریا فتاد نام و نشانش مجو

بشنو و دیگر مگو خواجه چرا رفت رفت ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۰۴

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴

 

... مبتلاییم از بلا این کار ما بالا گرفت

موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد

اختیاری نیست ما را کی بود بر ما گرفت ...

... آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود

لاجرم آب وجود ما همه دریا گرفت

هر کسی دستی زده بر دامن صاحبدلی ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۰۵

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵

 

... آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود

لاجرم از آب چشم ما جهان دریا گرفت

سید ما گر جفایی می کند ما بنده ایم ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۰۶

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷

 

... آب چشم ما به هر سو رو نهاد

لاجرم گرد جهان دریا گرفت

عقل اگر ره را غلط کرد و برفت ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۰۷

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹

 

... آب چشم ما به هر سو شد روان

سو به سوی ما همه دریا گرفت

در بلای عشق او افتاد دل ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۰۸

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱

 

... آب چشم ما به هر سو شد روان

سو به سوی ما همه دریا گرفت

عقل رفت و یار مخموری گزید ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۰۹

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵

 

آب چشم ما به روی ما فتاد

سو به سو گشت او ولی دریا فتاد

روی ما خوش بود خوشتر شد از آن ...

... آب دیده اشک مردم زاده بود

خورش روان گردید در دریا فتاد

چیست عالم شبنمی از بحر ما ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۰

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱

 

... می و جامند همچو آب و حباب

موج و دریا همین همان باشند

خوش کناری گرفته اند ز اغیار ...

... بی نشانی از آن نشان باشند

خلق و حق را به ذوق دریابند

واقف از سر این و آن باشند ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۱

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳

 

... آیینه گر ساده و یک رو بود

دل به دریا رفت و ماه در پیش

حال دریا عاقبت تا چو شود

عشق سرمست او می نوشد مدام ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۲

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷

 

... همچنان روشن بود مجموع عالم تا بود

نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکیست

بحر می داند که او با ما درین دریا بود

ما چنین تشنه به هر سو می دویم از بهر آب ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۳

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸

 

... همچنان مست است و باشد تا بود

ما ز دریاییم و دریا عین ما

این کسی داند که او از ما بود ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۴

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹

 

... می رود آبی روان بر روی ما

سو به سو در عین ما دریا بود

عالمی آیینه دار حضرتند ...

... هر که او را دیده بینا بود

موج دریاییم و دریا عین ما

ما به ما بیند کسی کز ما بود ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۵

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰

 

قطره و دریا همه از ما بود

آب عین قطره و دریا بود

موج دریاییم و دریا عین ما

عین ما بر ما حجاب ما بود ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۶

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱

 

هر که چون ما غرقه دریا بود

واقف اسرار ذوق ما بود ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۷

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲

 

هرکه را ذوقش به سوی ما بود

همچو ما غرقه درین دریا بود

موج دریاییم و دریا عین ما

عین ما بر ما حجاب ما بود ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۸

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳

 

... بنده خوانندش ولیکن سید است

موج گویندش ولی دریا بود

نکته ای از موج دریا گفته ایم

این کسی داند که او از ما بود ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۱۹

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶

 

... این چنین پیدا چنان پنهان بود

دل به دریا ده بیا با ما نشین

زانکه اینجا بحر بی پایان بود

دو نماید صورت و معنی یکی است

موج و دریا نزد ما یکسان بود

نعمت الله در خرابات مغان ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۳۵۲۰

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱

 

... شأن او نام و نشان او بود

موج دریاییم و دریا عین ماست

هر چه ما داریم آن او بود ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۱۷۴
۱۷۵
۱۷۶
۱۷۷
۱۷۸
۳۷۳