روح اعظم ذرهٔ بیضا بود
صورت و معنای جد ما بود
بنده خوانندش ولیکن سید است
موج گویندش ولی دریا بود
نکته ای از موج دریا گفته ایم
این کسی داند که او از ما بود
قول ما از عالم سفلی مجو
این سخن از عالم بالا بود
سر ببازد بر سر کویش به عیش
در سر هر کس که این سودا بود
نور چشمی در نظر پیدا شده
کی ببیند هر که نابینا بود
در گلستان شهادت روز و شب
سید ما بلبل گویا بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف روح بزرگ و معنای الهی اشاره دارد. شاعر به روحی که از دیدگاه معنوی جد آنهاست، اشاره میکند و به ارتباط روح با دریا و موج میپردازد. این نکته نشاندهنده وجود یک حقیقت عمیق و غیرقابل دیدن است که تنها کسانی که بیدارند میتوانند آن را درک کنند. شاعر به جایگاه سید (سالار) اشاره دارد و از زیباییهای شهادت و عشق به آن سخن میگوید. در نهایت، این شعر به تبیین نور و بصیرت در درک حقیقت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: روح بزرگ همان روحی است که در وجود کوچکترها نیز وجود دارد. این روح، هم ظاهر و هم باطن جد ما را تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که به ظاهر معمولی به نظر میرسد و به عنوان یک بنده یا خدمتگزار شناخته میشود، در حقیقت دارای مقام و ارزش بالایی است. او به اندازهای با اهمیت است که میتوان او را به دریا تشبیه کرد، در حالی که دیگران او را فقط به عنوان یک موج در نظر میگیرند. این نشان میدهد که برخی افراد ممکن است در نگاه اول کم اهمیت جلوه کنند، اما در واقع دارای عمق و ویژگیهای ویژهای هستند.
هوش مصنوعی: ما تنها نکتهای از عمق و پیچیدگیهای دریا را بیان کردهایم و این مطلب را کسی میفهمد که آشنایی بیشتری با ما و افکار ما داشته باشد.
هوش مصنوعی: ما به دنیا و سرزمین پست وابسته نیستیم؛ این حرف از جایگاهی بلند و عالی سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که دل به عشق و محبت تو داده، تمام خوشیهای زندگیاش را در پای عشق تو قربانی میکند. هر کس که این احساس را تجربه کرده باشد، همین را خواهد گفت.
هوش مصنوعی: کسی که چشم بصیرت ندارد، نمیتواند زیبایی و نور را ببیند، حتی اگر در برابرش آشکار باشد.
هوش مصنوعی: در باغ شهادت، روز و شب صدای دلنواز سید ما همچون بلبل به گوش میرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که سرگردان این سودا بود
از دو عالم تا ابد یکتا بود
هر که نادیده در اینجا دم زند
چو حدیث مرد نابینا بود
کی تواند بود مرد راهبر
[...]
من چو لب گویم، لبِ دریا بود
من چو لا گویم مراد الّا بود
چون منی را حد این سودا بود
لاف این حضرت زدن یارا بود
کون جامع جامع اسما بود
مظهر او مجمع اشیاء بود
آفتابی تافته بر آینه
نور او زان نور مه سیما بود
در ازل رندی که با ما باده خورد
[...]
بس لطیف و روشن و زیبا بود
روح قدسی را درو مأوا بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.