هر که چون ما غرقهٔ دریا بود
واقف اسرار ذوق ما بود
در دو عالم هر که آن یک را شناخت
عارف یکتای بی همتا بود
مجلس عشقست و ما مست و خراب
صحبت رندان ما اینجا بود
دل به میخانه کشد عیبش مکن
میل دل دایم سوی مأوا بود
مبتلائیم و بلا را طالبیم
چون بلای خوش از آن بالا بود
چشم ما روشن به نور روی او است
این چنین چشم خوشی بینا بود
نعمت الله رند و سرمستی خوش است
گرچه با تنها بود تنها بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و هوای عاشقان و عارفان میپردازد. شاعر میگوید کسانی که چون او در عشق غرق شدهاند، از اسرار ذوق و احساسات عمیق آگاهند. هرکس در دو جهان تنها یک حقیقت را بشناسد، عارف و بیهمتاست. فضای عشق را همچون مجلسی شاداب توصیف میکند که در آن، رندان مست و خرابند و کشش دلها به میخانه است. شاعر به دنبال بلا و فراق خوشی است و چشم او روشن به نور معشوقش میباشد. در نهایت، به سرمستی و خوشیهای زندگی اشاره میکند، حتی اگر این خوشیها در تنهایی باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند ما در عمق احساسات و تجربیات خود غرق شده باشد، به خوبی اسرار و لطافتهای ذوق و سلیقه ما را درک میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی در این دنیا و دنیای دیگر، اگر بتواند حقیقت یگانه را بشناسد، به عنوان یک عارف بینظیر و خاص شناخته میشود.
هوش مصنوعی: محل گفتگو و گردهمایی عشق است و ما در حال سرمستی و شیدایی هستیم؛ همانند دوستان زندهدلی که در اینجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: دل به میخانه میرود، عیبی ندارد. میل دل همیشه به سوی آرامش و مأمن خود است.
هوش مصنوعی: ما گرفتار مصیبتها هستیم و در عین حال، خود به دنبال بلاهایی هستیم که خوشایندند، زیرا آن بلاهای خوب از جانب خدای بالا میآید.
هوش مصنوعی: چشم ما به زیبایی و روشنی صورت او خوشحال و روشن است، زیرا این چشم خوشبخت و بیناست.
هوش مصنوعی: نعمتهای خداوند برای رند و سرمست بسیار دلپذیر و لذتبخش است، حتی اگر او در تنهایی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که سرگردان این سودا بود
از دو عالم تا ابد یکتا بود
هر که نادیده در اینجا دم زند
چو حدیث مرد نابینا بود
کی تواند بود مرد راهبر
[...]
من چو لب گویم، لبِ دریا بود
من چو لا گویم مراد الّا بود
چون منی را حد این سودا بود
لاف این حضرت زدن یارا بود
کون جامع جامع اسما بود
مظهر او مجمع اشیاء بود
آفتابی تافته بر آینه
نور او زان نور مه سیما بود
در ازل رندی که با ما باده خورد
[...]
بس لطیف و روشن و زیبا بود
روح قدسی را درو مأوا بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.