گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هر که چون ما غرقهٔ دریا بود

واقف اسرار ذوق ما بود

در دو عالم هر که آن یک را شناخت

عارف یکتای بی همتا بود

مجلس عشقست و ما مست و خراب

صحبت رندان ما اینجا بود

دل به میخانه کشد عیبش مکن

میل دل دایم سوی مأوا بود

مبتلائیم و بلا را طالبیم

چون بلای خوش از آن بالا بود

چشم ما روشن به نور روی او است

این چنین چشم خوشی بینا بود

نعمت الله رند و سرمستی خوش است

گرچه با تنها بود تنها بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

هر که سرگردان این سودا بود

از دو عالم تا ابد یکتا بود

هر که نادیده در اینجا دم زند

چو حدیث مرد نابینا بود

کی تواند بود مرد راهبر

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
حکیم نزاری

چون منی را حد این سودا بود

لاف این حضرت زدن یارا بود

شاه نعمت‌الله ولی

کون جامع جامع اسما بود

مظهر او مجمع اشیاء بود

آفتابی تافته بر آینه

نور او زان نور مه سیما بود

در ازل رندی که با ما باده خورد

[...]

مشاهدهٔ ۱۵ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
قاسم انوار

بس لطیف و روشن و زیبا بود

روح قدسی را درو مأوا بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه