جان بی جانان تن بی جان بود
خوش نباشد جان که بی جانان بود
کنج دل گنجینهٔ عشق وی است
آنچنان گنجی در این ویران بود
چشم ما بسته خیالش در نظر
روشنی دیدهٔ ما آن بود
آفتابست او و عالم سایه بان
این چنین پیدا چنان پنهان بود
دل به دریا ده بیا با ما نشین
زانکه اینجا بحر بی پایان بود
دو نماید صورت و معنی یکی است
موج و دریا نزد ما یکسان بود
نعمت الله در خرابات مغان
دیدم او ساقی سرمستان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و جایگاه آن در دل انسان میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که جان انسان بدون عشق بیمعنا و بیارزش است. عشق گنجی پنهان در دل است و در عین حال نمیتوان آن را به وضوح دید. شاعر از پرتو عشق به عنوان روشنایی زندگی یاد میکند و عشق را به آفتاب تشبیه میکند که سایهاش عالم را میپوشاند. او دعوت میکند که دل را به دریا بسپاریم و با هم به تماشای این عشق بیپایان بنشینیم. این شعر به زیبایی از اتحاد بین صورت و معنی، موج و دریا سخن میگوید و در نهایت، اشاره به وجود نعمتهای الهی در میخانهها و نزد ساقیها دارد.
هوش مصنوعی: روح آنانی که بیروح هستند، تن بیروحی دارد. خوشی در این نیست که روحی باشد که مختص بیروحان است.
هوش مصنوعی: در گوشهٔ دل، عشق او مانند یک گنج بزرگ است که در این ویرانی حضور دارد.
هوش مصنوعی: چشم ما بسته است، اما خیال او همیشه در ذهن ما روشن و واضح است.
هوش مصنوعی: او همچون آفتاب است که نورش همه جا را روشن میکند، ولی جهان مانند سایهبان، وجود او را در پس خود پنهان میکند.
هوش مصنوعی: دل را به دلیرانهای سپرده و بیا در کنار ما باش، زیرا اینجا دریایی بی انتها وجود دارد.
هوش مصنوعی: چهره و حقیقت یکی هستند؛ مانند موج و دریا که برای ما هیچ تفاوتی ندارند.
هوش مصنوعی: در خرابات مغان، به دیدار نعمت خدا رفتم و او را به عنوان ساقی سرمستها دیدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه نقد سینهٔ مردان بود
زآرزوی آن فلک گردان بود
گر از آن یک ذره گردد آشکار
هر دو عالم تا ابد پنهان بود
در گذر از کون تا تاب آوری
[...]
هر کرا جای این نگارستان بود
دایم اندر روضۀ رضوان بود
بیت معمورست و تا این خانه هست
خاندان ملک آبادان بود
گر جهان طوفان غم گیرد چه باک؟
[...]
تا کی از ما یار ما پنهان بود؟
چشم ما تا کی چنین گریان بود؟
تا کی از وصلش نصیب بخت ما
محنت و درد دل و هجران بود؟
این چنین کز یار دور افتادهام
[...]
در یکی گفته میسر آن بود
که حیات ِ دل، غذای جان بود
سوی هر دو روز وشب گردان بود
نام او قلب از برای آن بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.