گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آن چنان ذاتی نهان اندر صفت پیدا بود

جامع ذات و صفاتش نزد ما اسما بود

ز آفتاب حسن او عالم منور شد تمام

همچنان روشن بود مجموع عالم تا بود

نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکیست

بحر می داند که او با ما درین دریا بود

ما چنین تشنه به هر سو می دویم از بهر آب

ای عجب آبی که ما جوئیم عین ما بود

آن یکی در هر یکی کرده تجلی لاجرم

هر یکی در ذات خود یکتای بی همتا بود

فی المثل یک دایره این شکل عالم فرض کن

حق محیط و نقطه روح و دایره اشیا بود

مجلس عشقست و سید مست و ساقی در حضور

جنت است و هم لقاگر بایدت اینجا بود

 
 
 
امیر معزی

ماه را ماند که اندر صدرهٔ دیبا بود

ماه کاندر صُدرهٔ دیبا بود زیبا بود

عاشقان را دل به‌دام عنبرین کردست صید

صید دل باید چو دام از عنبر سارا بود

عنبر سارای او باشد نقاب لاله برگ

[...]

خواجوی کرمانی

دیگرانرا عیش و شادی گرچه در صحرا بود

عیش ما هر جا که یار آنجا بُود آنجا بُود

هر دلی کز مهر آن مه روی دارد ذرّه یی

در گداز آید چو موم ار فی المثل خارا بود

سنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

در دو عالم چون یکی دارندهٔ اشیا بود

هر یکی در ذات آن یکتای بی همتا بود

جنبش دریا اگر چه موج خوانندش ولی

در حقیقت موج دریا عین آن دریا بود

عقل کل موجود گشت اول به امر کردگار

[...]

شیخ بهایی

اگر ماهی از سنگ خارا بود

شکار نهنگان دریا بود

صائب تبریزی

بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود

چشمه سوزن به تار بی گره دریا بود

بر ندارد دانه در زیر زمین چشم از سحاب

خاکساران را نظر بر عالم بالا بود

خون همت را به جوش آرد لب خشک سؤال

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه