تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما
مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت
موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد
اختیاری نیست ما را کی بود بر ما گرفت
عاشق مستیم اگر گفتیم اناالحق دور نیست
مرد عاقل کی گنه بر عاشق شیدا گرفت
در خرابات مغان خوش گوشه ای بگرفته ایم
گر بقا خواهی همین جا بایدت مأوا گرفت
آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود
لاجرم آب وجود ما همه دریا گرفت
هر کسی دستی زده بر دامن صاحبدلی
نعمت الله دامن یکتای بی همتا گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حس عاشقانه و تأثیرات آن بر زندگی شاعر میپردازد. شاعر از شور و شوقی که در دل دارد سخن میگوید و به زیبایی معشوق و بلای عشق اشاره میکند. او بیان میکند که در چنگال عشق به صورت ناخودآگاه گرفتار شده و از آن گلهای ندارد. شاعر به صورت استعاری به دریا و موج اشاره میکند، که نشان دهنده تسلط عشق بر اوست، و نشان میدهد که از این احساس شاعرانه نمیتواند فرار کند. در نهایت، او به وفاداری و پیوستگی به عشق واقعی اشاره میکند، و به درک عمیق خود از این احساس میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که آرزوی دیدار او در دل من جا گرفت، مانند موهای پیچیدهاش، وجود من نیز به تدریج پر از عشق و حسرت شد.
هوش مصنوعی: ما از درد عشق شکایت نمیکنیم، بلکه دچار عذابی شدهایم که خودمان بر سر خود آوردهایم و این عذاب روزبهروز بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: موج دریا به سوی ما میآید و ما را به درون خودش میبرد، و این بر ما وابسته نیست. چه کسی میتواند بگوید که این وضعیت ما را در بر گرفته است؟
هوش مصنوعی: ما عاشقانی سرمست هستیم و اگر بگوییم که من حق هستم، نباید دور از ذهن باشد. آیا مرد عاقل میتواند عاشق دیوانه را به خاطر این حرفش سرزنش کند؟
هوش مصنوعی: در میخانه مغان، یک گوشه دنج گرفتهایم. اگر به دنبال ماندگاری و دوام هستی، باید همین جا سکونت کنی.
هوش مصنوعی: اشکهای ما به هر طرف سرازیر شده و بیاختیار جاری است؛ بنابراین، همه وجود ما غرق در دریایی از غم و اندوه شده است.
هوش مصنوعی: هرکسی که به کسی با کمالات و ذاتی بزرگ نزدیک شود، میتواند خوشبختی و نعمتهای فراوانی را از او کسب کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت
در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت
با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند
راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت
جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا
[...]
ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت
باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ
[...]
تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت
از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت
من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم
دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب
[...]
تا که سودای خیالش در سویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
در هوایش چون بنفشه ما ز پا افتاده ایم
نرگسش عین عنایت از سر ما وا گرفت
چشم ما بر پردهٔ دیده خیالش نقش بست
[...]
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.