شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸
هر که او با ما درین دریا نشست
کی تواند لحظه ای بی ما نشست ...
... تشنه ای آمد به سوی ما چو ما
عین ما را دید و در دریا نشست
مجلس عشقست و ما مست و خراب ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹
هرکه او با ما در این دریا نشست
آبرویی یافت خوش با ما نشست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴
... این معانی از آن بیان بگذشت
هر که با ما نشست در دریا
نام را ماند و از نشان بگذشت ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷
... چشم ما قطره قطره آب بریخت
جو به جو شد روان و دریا گشت
در هزار آینه یکی بنمود ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲
مرغ صحرایی به دریا مایل است
مرغ آبی هم به دریا مایل است
ما نه دریاییم و دریا عین ماست
هر که او با ماست با ما مایل است ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹
... دردمندی تو را دوا آنست
قدمی تو در آ درین دریا
طلبش کن که آشنا آنست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹
... گنج و گنجینه فراوان است
موج و دریا دو رسم و دو اسمند
نزد ما هر دو آب یکسان است ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶
... عشق او عمر جاودان من است
نفس روح بخش من دریاب
که دم عیسوی از آن من است
هفت دریا به نزد اهل نظر
موجی از بحر بیکران من است ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶
... می بین به نور چشم ما کاین یوسف و پیراهنست
با ما در این دریا در آب نگر حباب و آب را
هریک حبابی پر ز ما ماننده جان و تن است ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷
... سلطان و گدا یکسان جایی که جلال اوست
دل رفت سوی دریا ما در پی دل رفتیم
از عقل مجو ما را بیرون ز خیال اوست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸
... عاقل بیچاره در ماند به پوست
غرق دریا آب می جوید مدام
بی خبر از عین ماء در جستجوست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹
... در همه آیینه ها چشمم بر اوست
خیز با ما خوش درین دریا نشین
خویش را می شو که وقت شست و شوست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸
... در پی آفتاب این عجب است
موج گویی حجاب دریا شد
ما ز ما در حجاب این عجب است ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹
قطره و دریا به نزد ما یکی است
گر نظر بر آب داری بیشکی است ...
... قول او مشنو که ابله مردکی است
هفت دریا با محیط عشق ما
جرعه آبست و آنهم اندکی است ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵
... مگو آنجا کجا آنجا کجا نیست
حباب و موج و دریا هر سه آبند
جدایند از هم و از هم جدا نیست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷
... این سعادت ورا مهیا نیست
گرچه آبند قطره و دریا
قطره در وصف همچو دریا نیست
نعمت الله نور دیده بود ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸
... دو نفس حضرتش به یک جا نیست
همچو دریا مدام در موج است
این چنین بحر هیچ دریا نیست
عین عشقیم لاجرم شب و روز ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰
... به هر سو آب چشم ما روان است
در این دریا به جز ما آشنا نیست
اگر تو طالب عشقی مرا هست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳
... چون گلی بی خار نبود نوش هم بی نیش نیست
گوهر رازش ز درویشان دریا دل طلب
زانکه غواص محیطش جز دل درویش نیست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱
... آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود
هر که آید سوی ما او را ز دریا چاره نیست
این شراب مست ما از موصلی خوشتر بود ...